
«سر رابرت کينگ» (کالدر) غول نفتي، بر اثر يک سوء قصد در ستاد مرکزي M۱۶ مي ميرد. به هنگام خاک سپاري «کينگ» در اسکاتلند، «باند» (برازنان) با دختر او «الکترا» (مارسو) ملاقات مي کند که قبلا يک بار تروريستي به نام «رنار» (کارلايل) او را ربوده است. خيلي زود «M» (دنچ)، رئيس «باند» او را براي محافظت از «الکترا» و شناسايي قاتل «کينگ» به قفقاز مي فرستد.

«برگمن» (ال پاچینو) به همراه «مایک والاس» تهیهکنندهی یک برنامهی خبری جنجال برانگیز در کانال CBS به نام «شصت دقیقه» هستند. او همواره به دنبال سوژههای داغ و دردسرساز میگردد که در این حین به یک پروندهی مشکوک در مورد کمپانیهای تولید سیگار برمیخورد. “برگمن” برای به دست آوردن اطلاعات دقیق به سراغ یکی از کارمندان ارشد کمپانی مذکور به نام «جفری وایگند» (راسل کرو) که اخیرا اخراج شده است میرود، پس از اصرار فراوان برگمن و دادن تضمینهای لازم، از جمله عدم نمایش تصویر او در برنامه، جفری اطلاعات و اسرار بسیار تکاندهندهای را در اختیار برگمن میگذارد و حتی در برنامهی تلویزیونی وی حاضر و پرده از رازی تکاندهنده برمیدارد ولی کمپانیهای عظیم دخانیات مانع از پخش این مصاحبه میشوند...

سال ۱۹۳۱. در مؤسسه ي امراض رواني و انا کات – قلعه اي زيبا بر فراز صخره اي در کاليفرنيا – پس از شورش بيماران بر ضد «دکتر و انا کات» ساديست (کومز)، او بيماران را در داخل قلعه به دام مي اندازد و مي گذارد تا زنده در آتش بسوزند. زمان حال. «اولين» (يانسن)، همسر «آستيون پرايس» (راش)، غول پارک هاي تفريحي، شوهرش را متقاعد مي کند که براي جشن تولد «اولين»، ساختمان مؤسسه را اجاره کند. در حالي که نيرويي مرموز به کامپيوتر «استيون» راه مي يابد و فهرست مهمانان جشن را عوض مي کند…

نيويورک، اوايل دهه ي ۱۹۹۰. «فرانک پيرس» (کيج)، راننده ي آمبولانس شيفت شب در آستانه ي فروپاشي رواني است. «فرانک» همواره از اين که موفق به نجات جان زن جواني به نام «رز» نشده، احساس عذاب وجدان مي کند. تا اين که دل باخته ي «مري» (آرکت)، دختر سابقا معتاد «آقاي برک» جانسن مي شود. «آقاي برک» مردي است که بر اثر سکته ي قلبي به حالت اغما رفته و «فرانک» او را به بيمارستان رسانده است.


سریال آنجل در دوره پخش خود مورد استقبال زیادی قرار گرفت و در سال ۲۰۰۸ به عنوان یکی از ۵۰ سریال برتر تاریخ انتخاب شد. سریال درباره خون آشامی است که در این سریال با نام آنجل (فرشته) شناخته میشه، روحی انسانی داره که به خاطر کارایی که در گذشته انجام داده احساس گناه میکنه و به دنبال راهی هست که اشتباهات گذشته رو جبران کنه و خودش رو از این احساس رها کنه. اون به لس آنجلس میاد تا با قدرتی که داره از مردم در مقابل خون آشام ها حفاظت کنه اما باید بیشتر از خون آشام ها با وسوسه خون آشامی خودش هم مبارزه کنه ...