«جان کانستنین» به خاطر ارتباطش با موجودات ماورای طبیعی شهرت دارد. او به خاطر خودکشی یک بار به جهنم رفته است، اما دوباره به زندگی بازگشته تا شاید با انجام اعمال خوب، جایی در بهشت برایش پیدا شود. بعد از داخل شدن در یک سری از ماجراها، او در میابد که شیاطین قصد دارند با شکستن محدودیت‌ها به دنیایی انسان‌ها وارد شوند و او پا در راهی می گذارد که نهایتا به نبرد مستقیم با شیطان منتهی می شود.
گروهی که برای ماموریت علمی برای پیداکردن گلی که آن را ارکیده ی خونی می نامند به برونئو فرستاده می شوند ولی به ماری روبرو می شوند که...
گروهی از دانشمندان در یک جزیره ناپدید میشوند . تیم پشتیبانی به جزیره فرستاده میشود . وقتی افراد به محل حادثه میرسند با موجوداتی بیگانه مواجه میشوند……
یک موجود بالدار از هزار سال پیش تاکنون هر ۲۳ سال جان تازه می گیرد تا به مدت ۲۳ روز از بدن انسان هایی که قربانی او می شوند تغذیه کند. رویدادهای فیلم در آغاز روز ۲۲ اتفاق می افتد بطوریکه این موجود تنها ۲ روز مهلت دارد قربانیان بیشتری را از میان افراد بشر شکار کند. این موجود از قدرت شگرفی در پرواز سریع برخوردار است و برای اولین بار در قالب مترسکی در یک مزرعه ذرت ظاهر می شود که در انتظار شکار فرزند مردی است به اسم جک تاگرت . با ربودن این کودک، جک تاگرت در صدد انتقام از موجود بالدار می شود و …
چهار هفته بعد از پخش شدن ویروسی وحشتناک و علاج ناپذیر در انگلستان که قربانیان را به موجواتی دیوانه و وحشی تبدیل می کند، عده‌ای از بازماندگان بدنبال یک پناه‌گاه، تمام کشور را زیر پا میگذارند.
سومین قسمت این مجموعه به شهر پرفکشن در نوادا میرود و بطور مختصر به آن میپردازد...
داستان در رابطه با مترسک ادم خوار و عجیبی است با ویژگیهای خفاشی که هر ۲۳ سال یکبار ۲۳ روز به سراغ مردم می اید تا حسابی شکمشو سیر کنه و حالا روز ۲ است و بار دیگر امده تا قربانی بگیرد و اولین قربانی پسر بچه روستایی است از طرفی یک سری بچه های مدرسه ای برای اردو به نزدیکی ان شهر امدند و بی خبر از حوادث…
در قرن هجدهم میلادی، به دنبال كشته شدن تعداد زيادي از اهالي يك روستا، از طرف پادشاه يك زيست شناس حيوانات سلطنتي بنام گريگوري د فرو نساك به منطقه اعزام ميشود تا با همکاری دوست سرخ پوستش این مشکل را حل کند ...
داستان فیلم دربارهٔ یک مجرم فراری به نام ریچارد بی. ریدیک با بازی ون دیزل است که توسط یک سفینه فضایی در حال انتقال به سیاره‌ای دیگر می‌باشد. اما پس از اصابت سفینه به یک دنباله‌دار آن‌ها مجبور به نشستن بر روی سیاره‌ای همانند صحرا میشوند. بعد از این ماجرا در این سیاره، خدمه سفینه متوجه میشوند ریدیک تنها کسی نیست که آن‌ها باید از او بترسند...