این فیلم در دههٔ ۱۹۵۰ در هالیوود اتفاق میافتد. داستان روی نورما دزموند تمرکز دارد؛ هنرپیشهای بازمانده از دوران سینمای صامت، که اینک با اختلالات روانی رو به رو است. وی در ویلایی رو به ویرانی، همراه با با مردی که قبلاً شوهرش بوده و حال خدمتکار اوست، در سانست بولوار زندگی میکند. نورما در حالی که هنوز آرزوی بازگشت به صحنه را دارد، تصادفاً با نویسندهٔ جوان اما موفقی آشنا میشود و کم کم به او علاقهمند میگردد. چندی طول نمیکشد که این رابطه با قتل و جنون پایان میپذیرد.
این فیلم در دههٔ ۱۹۵۰ در هالیوود اتفاق میافتد. داستان روی نورما دزموند تمرکز دارد؛ هنرپیشهای بازمانده از دوران سینمای صامت، که اینک با اختلالات روانی رو به رو است. وی در ویلایی رو به ویرانی، همراه با با مردی که قبلاً شوهرش بوده و حال خدمتکار اوست، در سانست بولوار زندگی میکند. نورما در حالی که هنوز آرزوی بازگشت به صحنه را دارد، تصادفاً با نویسندهٔ جوان اما موفقی آشنا میشود و کم کم به او علاقهمند میگردد. چندی طول نمیکشد که این رابطه با قتل و جنون پایان میپذیرد.
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
نقد فیلم
فیلم بسیار خوبی است و تقریبا بی نقص
نکته ی جالبی که برای خودم داشت این بود که فیلمساز،تماشاگر را به کسی نزدیک می کرد که مقتول است کسی که تقاص دنیای خیالی فرد دیگری را می دهد چرا او با ترک کردن دزموند دنیای خیالی او را فرو می ریخت کشتنش کمک می کرد که آن دنیای غیر واقعی هنوز زنده بماند.
دنیای خیالی دزموند خیلی خوب از کار در امده و بسیار باورپذیر شده و خود بازیگر نقش دزموند فوق العاده بازی کرده.فقط به نظرم شخصیت مکس خوب پرداخت نشده چون صرفا با اون جمله ای که در فیلم می گوید منطق کار هایی که می کند روشن نمی شود.
داستان در واقع در باره ستاره ای است که افول کرده است اما به دلیل فضای خیالی و بسته ای که برای خود ایجاد کرده است هنوز خود را بزرگ فرض می کند و واقعیت را نمی بیند حالا شخصیت مرد ما وقتی این فضا را در قسمت پایانی فیلم بر هم می زند این برهم زدن پرده ی رنگین خیال خودش را به کشتن می دهد.
سراپا نوآر ! نوآری ناب ...
نوآر در فرانسوی به معنی سیاه است ، سیاهی که وایلدر با زیرکی و نهایت زبردستی غلظت ان را در دل داستانی حقیقی به پرده کشیده، داستانی انتقادی که گمان میشود روزگاری خود وایلدر نیز زخم خورده ی ان بوده است ...
اثر مذکور صحنه روایتگری خاص و نا متعارف کاراکتر نویسنده و مقتول فیلم می باشد ، روایتگر داستان غروب افراد مشهور در بلوار ارزوهاست ،کاراکترهایی که دیگر فیلمشان سوخته است !
فیلم میتواند نمایانگر روی سیاه نظام رسانه ای (در این اثر هالیوود) باشد بطوری که تا زمانی جذاب و زیبا و مفید باشی میتوانی سربلند و زنده بمانی ولی در غیر این صورت ..... و این همان نگاه انتقادی خاصی است که وایلدر درفیلم گنجانده
فیلم به دلایل ذیر به شدت پایبند به اصول ژانر نوآر است :
.قهرمانان به اخر خط رسیده (مثال بارز همین فیلم! )
.نورهای کم به همراه کنتراست-سینمای اکسپرسیونیسم (همانند فیلم شاهین مالت)
.سیگار !
.کاراکتر مونث پیچیده و یا بعضا اغواگر (همانند فیلم سامورایی - زنی که باعث از بین رفتن دلون شد)
و هم چنین دیالوگ های ظریف و فوق العاده که اساسا شاخص اثار وایلدر می باشد
از دیگر نکات قابل توجه فیلم میتوان به شخصیت پردازی خوب و طراحی صحنه فوق العاده در کنار استفاده از وسایل عتیقه كه گویی مدت هاست که زمان درآنجا یخ زده اشاره کرد. وجود نماهای داخلی و لوكیشن هایی در فضاهای بسته با جذابیت های بصری فراوان به همراه تصویر برداری و دکوپاژ مناسب نیز از ویژگی های این فیلم است که همگی این عناصر در کنار هم باعث شده که این اثر بعد از گذشت ۶۵ سال هنوز هم تماشاگر را جذب ظاهر و باطن خود کند .
اریش فون اشتورهایم: Erich von Stroheim (۱۸۸۵–۱۹۵۷)
================================
خدمتکار یا پیشکار بانو دزموند با نام مکس که در داستان گفته شده که قبلا همسر این بانو بوده و کارگردان بوده و بعد از جدایی هم حاضر شده برای ماندن در کنار بانو، خدمتکارش شود، در دنیای واقع با نام اصلی اریش فون اشتورهایم شناخته می شود که خود کارگزدان بسیار برجسته سینمای جهان بوده و ۱۲ فیلم زیبا را از ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۴ کارگردانی کرده و خود نیز در ۵۴ فیلم با قدرت و قوت تمام بازی کرده است. اشتورهایم متولد ۱۸۸۵ شهر وین (چایتخت آنزمان کشور اتریش-مجار) بود و در طول دوره کاری اش ۲ بار جایزه برد و ۲ بار هم نامزد شد و البته یک نامزدی اسکار برای ایفای نقش بی نقص در همین شاهکار بلوار سانست هم دارد. او دوست و پیشکسوت بیلی وایدر بود و در فیلمهایش همکاری داشت.
سبک بازی رئال و اینکه اغلب در نقش های واقعی خودش بازی می کرد، برای هنردوستان لذت بخش بود.
اشتورهایم در ۱۹۵۷ و در ۷۱ سالگی درگذشت.
فیلم مورد علاقه دیوید لینچ
فیلمی بسیار خوب از وایلر بزرگ
به نشانه ها و محتوای فیلم دقت کنید
روزگاری که سینما معصوم بود و بدون سکس و خشونت خود را عرضه میکرد و بینندگان را سیراب.
ببینید.
ینی میشه یه پیرزن پولدار خوشکل عاشق من بشه . اگه مثه نورما دزموند باشه که میمیرم براش.
بتی: تاحالا شده از خودت متنفر باشی؟
جو: داءما!!!!!
یکم زیاده توضیح نداده تو سایت؟ احساس میکنم یک داستان کاملو گفته فقط تو ۱۰ دقیقه آخر یک اتفاقی میافته که اینتو نیس