بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکایی ها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوش های مرده است میکشد و آمریکایی ها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد...
بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکایی ها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوش های مرده است میکشد و آمریکایی ها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
دنیل دی لوئیس معجزه قرنه بازیگریه
بررسی منصفانه ی فیلمی که می دانم دوستداران زیادی دارد.
پایان دوره ای در آمریکا با مرگ بیل کاتینگ قصاب
بدون شک یکی از جذاب ترین شخصیت های خلق شده در تاریخ سینما بیل کاتینگ قصاب است.
اما مشکل اینجاست که اسکورسیزی از پس این فیلم بر نمی آید و نمی تواند تمام ادعاهای خود را در تصویر بسازد و شاید این مشکل از اینجا برخواسته است که ایشان فیلم را خیلی شلوغش می کند و نمی تواند به خوبی جمعش کند.
قدرت فیلم در کجاست؟ قطعاٌ بزرگترین وجه مثبت فیلم در خلق دقیق و درسته شخصیت قصاب است یعنی یک فرد خودکامه به تمام معنی، و در عین حال درای اصول و اعتقادات خاص خودش. به نظر من فیلم در ساختن این شخصیت موفق است یعنی زمانیکه زخم خود را با پرچم آ.مریکا می بندد و جلوی آن زانو می زند، ما شخصیت را می شناسیم. و زمانیکه خودش اعتراف می کند که ۴۷ سال زنده است چون همه را در ترس نگه داشته است و با ترس مردم را کنترل می کند خوب این اصل اول نوع حکومت خودکامه است و از طرف دیگر یادمان نرود که چه مالون و چه مونک را ناجوانمردانه می کشد و اسکورسیزی می تواند از او شمایلی بسازد که نمادی از دوره ای در نیویورک باشد و در واقع با مرگ او دورانی سپری می شود این تمام شدن دوران را خودش در پایان فیلم حس می کندخصوصاً با نوع کارگردانی که اسکورسیزی در آن لحظه به تصویر می کشد یعنی اسلوموشن های به جا و درست. از طرف دیگر یادمان نرود که شخصیت خودکامه ی ما به شدت مورد سمپاتی اسکورسیزی است و دوستش دارد.
اما نکات ضعف فیلم:۱-اسکورسیزی نمی تواند تمام گروهک های موجود در نیویورک را بسازد در صورتی که فعالند و اثرگذارند پس باید ما را به اصولشان و نیازشان نزدیک می کرد، چرا که ما مدام درگیری هایشان را می بینیم اما نمی شناسیمشان و فضای فیلم از این طریق گنگ می شود.۲-ویلیام تویید اصلاً پرداخت جامعی ندارد در صورتی که بسیار شخصیت کلیدی ای است و اصلا تقاضاهایش از بیل و اهدافش فضاسازی درستی نمی شود.۳-جنگ داخلی ای که در پایان فیلم اتفاق می افتد بسیار دفعی است و اصلاً فضایش از پیش ساخته نشده است و اصلاً در فیلم توضیحی نیست که آنها کی هستند و چه شده است؟۴-قشر بالای نیویورک اصلاً پرداخت نمی شوند و باز هم نقطه ای گنگ است و آن حملات پایانی را توجیه نمی کند.۵-نحوه ی قدرت گیری دوباره ی فرقه ی خرگوش های مرده بسیار دفعی و باز هم بدون مقدمه چینی اتفاق می افتد که از نظر سینمایی دچار مشکل است.
حالا بعضی ها می توانند این فضا ها را تخیل کنند و جدا از فیلم برای خود بسازند و بگویند این ها اشکال نیست اما سینما و قصه ی فیلم نمی تواند امر مفروضی را قرار دهد بلکه باید تمام ادعاهای خود را در تصویر بسازد.
پس مشکل اینجاست که اول گفتم متأسفانه جناب اسکورسیزی که بنده خیلی دوستش دارم، فیلم را خیلی شلوغش می کند و حوادث بسیاری را در آن می کارد که فضاسازی سینمایی جامعی ندارند و به نظرم با این کار نه تنها فیلم خود را گنگ می کند بلکه حتی از عمقش هم می کاهد ای کاش فقط بر روی چند مسئله تمرکز می کرد و اینقدر بلندپروازی برای یک فیلم سینمایی انجام نمی داد چرا که چیزی که او می خواهد شاید در سریالی ده قسمتی فضایش ساخته می شد.
به نظر من حقیر تنها علت جذابیت فیلم اول از همه بازی عالیه دی لوییس است و بعد گاهی کارگردانی درخشان.
این فیلم مزخرف، آشغال و مقواست.
کاش جمله ای پیدا بشه که مزخرف بودن این فیلم رو به خوبی به تصویر بکشه.
این فیلم رو خیلی وقت پیش دیدم .بهتر از این نمیشه. دنیل دی لوییس بازی نمیکنه معجزه میکنه...
چه فیلم عظیمی...با اینکه همیشه با فیلم های حماسی و عظیم در هر کالبدی چه ایرانی و چه غربی مشکل دارم و دیدنشون برام حوله سر بر هستن اما از این فیلم نتونستم بگذرم.اول از هر چیز خوش ساختی و پویایی فیلم برام جلب توجه کرد و صد البته علاقه ام به تاریخ امریکا باعث شد این فیلم طولانی را ببینم اون هم با توجه به این نکته که به نظرم فیلم نامه اونقدر قوی نیست و برای من که کلا سختمه فیلم های پر شخصیت و روابطی غیر از علت و معلولی را ببینم...
در کل باید بگم علاقه مندان به تاریخ امریکا حتما این فیلم را ببینن چون به خصوص اخر فیلم خیلی راضیشون می کنه.دست اسکورسزی درد نکنه که این فیلم سیاسی رو ساخت و بعضی چیزا رو نشون داد.واقعا چه خون هایی ریخته شد و انسان ها عذاب کشیدن تا امریکا بشه این امریکا...امیدوارم رییس جمهور جدید امریکا ی حاصل خیز قدر بدونه و پاتک نزنه به همه دارایی های این کشور.
U۲-the hands that built America
mauro o#۰۳۹;connell- unconstant lover
این دو آهنگ هم خالی از لطف نیست.
در کل باید بگم راضی کننده بود اما نه اغنا کننده.
بسم الله الرحمن الرحیم
من همیشه سینه چاک مارتین اسکورسیزی بوده و هستم. مارتین اسکورسیزی را هم برای شخصیت جالبی که دارد دوست دارد هم برای سبک کاری متفاوتش. اما فیلم دار و دسته های نیویورکی بقدری در بدی قوی بود که پشت علاقه من به اسکورسیزی را زمین زد و من را ناچار به گفتن این جمله کرد که : دار دسته های نیویورکی لقمه ای بسیار بزرگ تر از دهن اسکورسیزی بود که او از پس هضم اش بر نیامد.
خشونت و سکس ، راوی گری و مراعات نظیر هایی مثل این که تابلو ورود به حیطه ی این استاد کوتاه قامت سینماست به هیچ عنوان به تن این فیلم نمی خورند.مهم ترین چیز که به نظر من در فیلم اول از همه داستان و بعد از ان شخصیت پردازی است دکمه های همین لباس بودند که از تنگی پرتاب شدند و در فیلم نیستند. خب کشیش والن به دستبیل کاتینگ قصاب کشته شد در مقابل چشمان پسرش ، از همین سکانس که پسرک فرار میکند بدون دوربیناون ته داستان که یک بن بست لجن گرفته است معلوم است این پسر باید برگردد ومثل یک قهرمان انتقام پدرش را از این انسان بظاهر سنگدل بگیرد. وقتی امستردام بر می گردد در هیچ سکانسی در هیچ حالتی از چهره ی دیکاپریو ما خشم انتقام را مشاهده نمی کنیم. هیچ جا اصلا کوچک ترین اشاره ای به انتقام هم نمیشود. این خلل دو تا مسبب دارد ان هم بازی بسیار بسیار بسیار مزخرف و ما قبل بد دیکاپریو جوان
و دوم اسیر شدنکارگردان در دام داستان عاشقانه امستردام و جنی.اینجاست که من می گویم این لقمه بزرگ تر از دهان مارتین هالیوود است، امیزش یک داستان حماسی ، تاریخی با یک درام عاشقانهکار هر کسی نیست. اسکورسیزی هم می خواهد بحث حماسی داستان را حفظ کند که برای نمونه می توان به یاد اوردن یاران قدیمی کشیش والن در ذهن امستردام اشاره کرد یا یار گیری های دیکاپریو با موسیقی های حماسی در اخر فیلم و هم می خواهد با عاشقانه هایی که زیاد از حد استفاده شده اند اسب افسار گسیخته خشونت تهوعاور سکانس هایش را رام کند. که در هر دو ناموفق است ما نه عشق امستردام و جنی را درک می کنیم نه خشونت نیویورک در ان زمان جنگ را. انواع اقسام دار و دسته ها در نیویورک بودند در ان زمان مشخص شده اما ما فقط یک گروه را درک می کنیم ( اتحادیه بومی های امریکا) به رهبری بیل کاتینگ قصاب و ان هم مدیون دنیل دی لوییس هستیم . اما چه بر سر بقیه گروه ها امده ؟ هیچاسکورسیزی ترجیح داده بجای پرداختن به ان ها بجای اینکه فضای اجتماعی بقیه مردم نیویورک را به ما نشان دهد بجای اینکه تماشاگر را به بطن جامعه ببرد نشان دهد که ایا همه یدار و دسته های نیتیو دیگر با بیل قصاب هماهنگ بودند یا نه اختلافاتی هم وجود داشته ؟ بجای اینها ترجیح داده که صحنه ی رقص و بوسه عاشقانه و ولگردی های دیکاپریو را به ما نشان دهد.پس تا اینجا به این نکته رسیدیم که شخصیت نداریم داستان هم نداریم
حالا از این ها که بگذریممن می خواهم به شما نشان بدهم کهواقعا چرا میگویمکه این پروژه در توان این کارگردان بزرگ نبود. چیزی که الان می خواهم مطرح کنم بسیار بسیار بی ربط است اما از زاویه ای که بررسی می کنیمش بسیار با ربط می شود. از شاهکار های این مرد تنومند سینما به فیلم های Goodfella#۰۳۹;s و Casinoاشاره می کنم. متحیر کننده است برای من که چقدر ماهرانه در رفقای خوب تمامی شخصیت ها را برای ما پرداخت کرد ومو به موتمامی ان هارا در پانزده دقیقه اول شرح داد و جلو رفت درست مثل رقاصی حرفه ای که کاملا می داند قدم بعدی را کجا باید بگذارد و کی وقت چرخش است و کی وقته تمام کردن. ما در رفقای خوب با بخشی از دنیای خلافکاران اشنا شدیم با ادابشان با طریقه ی رفتارشان با اینکه این ها چرا اصلا به این کار روی اوردند بسیار هنرمندانه به ما نشان داد به عنوان مثال چرا جیمی وارد این کار شده؟ یا پاولیدر کازینو به همین شکل روایت گری درست فیلمبرداری های بسیار دقیق طراحی صحنه خلاقانه. اما حالا به این فیلم نگاه کنید .شروعفیلم بسیار افتضاحیک جنگی که ما کوچکترین اطلاعاتی از ان نداریم و نمی دانیم باید طرف کدوم جبهه باشیم لذا فقط ناچاریم از صحنه های بسیار بسیار خشونت بار و خونریزی و تکه تکه کردن ادم ها لذت ببریم تا داستان جلوتر برو د و انوقت شاید ما بتوانیم با یک طرف همزاد پنداری کنیم. صحنه های دیکاپریو و جنی که بطور ناگهانی عاشق همدیگر شدند درست بعد از سکانس های حماسی بیل کاتینگ قصاب، نه تنها روحیهحماسی تماشگر را لجن مال می کند بلکه مسلما بعد تماشای قصابی کردن یک ادم یک چشم ما سکانس های عاشقانه را هم درک نمی کنیم.
شخصیت مونک بسیار شخصی مهمی است در این داستان ، که می بایست بیشتر پرداخت میشد در واقع جرقه ی انتقام گرفتن را مونک در سر امستردام انداخت ، مونک کاندیدا شد و پیروز شد ، یک ادم در نیامده که اصلا ما نمی دانیم این از کجا سر در اورد ناگهان ظهور کرد و نیتیو هارا شکست داد و در اخر هم یک تبر به پشتش اصابت کرد و سقط شد البته این خلاصه ای از همین فیلم است درواقع کل فیلم همینگونه است. امستردام شانزده سال خارج از نیویورک عمر نکبت بارش را گذرانده بود ناگهانی برگشت و بدون هیچگونه دلیل خاصی در نزد بیل عزیز شد و مجددا ناگهانی بعد از یک مراسم تئاتر به خودش امد و فکر انتقام بر سر کرد و از همه ی این ها دلقکانه تراین است که این پسری که تا دیروز پادوی بیل قضاب بود یک شبه ده ها نفر را فدایی خودش کرد و بقیه مهاجران ایرلندی را نیز همراه کرد و بیل قصاب را شکست داد . بیل کاتنگی که برای بیش از یک دهه بر نیویورک مسلط بود از این چوان شکست خورد.
همه ی این هارو کنار بگذارید و کمی در این بحث بیاندیشید. ایرلندی ها مانند افت ملخ که به مزرعه بلال حمله کنند امریکا را اشغال کردند، فرصت اشتغالزایی برای جوانان امریکایی را نصف کردند، از منابع اب و غذای امریکا استفاده کردندو بعد با مردم امریکا جنگیدند و اون هارو کشتند که شماچرا می خواید ما را از وطنتان بیرون بیاندازید؟؟؟؟؟؟؟؟ گذشته از این ماجراها در اخر شورش کردند و حمله کردند به محله های ثروتمند نشین امریکا و انسان هایی که با زحمت و تلاش این ثروت را جمع کرده بودند به قتل رساندند و جواهرات را از زنانشان دزیدند و در اخر بیل کاتینگی که پدرش جانش را در راه امریکا فدا کرده بود و خودش هم برای این خاک جنگیده بود ، بیل قصابی که ده ها یتیم و بی نوا را زیر بال و پر خود از گشنگی نجات داده بود می شود ادم بد و طرف باطل داستان انوقت یک پسر ایرلندی نامرد که از پشت خنجر می زند به انسانی که به او اعتماد کرده بود و در اوج بی نوایی دست اورا گرفته بود می شود قهرمان و مدافع حقوق اقلیت ها .
تا همینجا کافیست متاسفانه به علت عصبانی شدنم از سر مزخرف بودن این فیلم نوشته های مانند خوده این سه ساعت مقوا مغشوش و بدون ساختار شده است و من فقط گوشه ای از کثافت و فضاحت این فیلم را بیان کردم و الا قلم من و ذهن من یارای بیان کیفیت مزخرفی این فیلم را ندارد
خیلی قشنگ بود ۹ از ۱۰
عجیبه که این فیلم و تاحالا ندیده بودم
همیشه یه فیلم هست!
متاسفاه نزاد پرستی بزرگترین مشکل امریکایی هاست.