جیک سالی سرباز فلج نیروی دریایی به ماموریتی در پاندورا، قمر یکی از سیارات دوردست میرود. او در میابد که که انسانها قصد دارند موجودات شبه انسان پاندورا بنام «ناوی» را نابود کنند تا منابع با ارزش آنها که در جنگلهایشان نهفته است، را بدست آورند. جیک با یک هویت «آواتار» به داخل مردم ناوی نفوذ می کند، و از طرفی هم به سرهنگ کوارتیچ قول می دهد با ارتش همکاری کند...
جیک سالی سرباز فلج نیروی دریایی به ماموریتی در پاندورا، قمر یکی از سیارات دوردست میرود. او در میابد که که انسانها قصد دارند موجودات شبه انسان پاندورا بنام «ناوی» را نابود کنند تا منابع با ارزش آنها که در جنگلهایشان نهفته است، را بدست آورند. جیک با یک هویت «آواتار» به داخل مردم ناوی نفوذ می کند، و از طرفی هم به سرهنگ کوارتیچ قول می دهد با ارتش همکاری کند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
بررسی فیلم آواتار
نبرد طبیعت ارگانیک با نگاه تکنیکال مدرن
جیمز کامرون عزیز، دو فیلم دارد که من حقیقتاً دوستشان دارم که آن ها آواتار و ترمیناتور ۲ هستند. البته با وجود تمام ایرادهایی که می شود به هردوی آنها وارد کرد. و همیشه به نوع دیدگاهی که او به زندگی دارد و من از طریق شخصیت های فیلمهایش آن را درک کرده ام، احترام بسیاری قائلم و به نظرم خیلی درست است و همین بس است که دلیلی باشد برای نوشتن این متن برای یک از فیلم های ایشان.
به نظر من جیمز کامرون، مدیوم سینما را از بسیاری از هم عصرانش بهتر می شناسد و از آن برای خواندن بیانیه و یا دادن پیام استفاده نمی کند بلکه به خوبی می داند که چطور همه ی حرف های خودش را به زبان سینما ترجمه کند و از این طریق ارتباط بر قرار کند و شاید در ترمیناتور ۲ بهتر از هر فیلم دیگرش این کار را کرده است.
به غیر آغاز فیلم، که به نظرم دیالوگ های جیک کمی شعاریست و همچنین ساختن فضای سال ۲۱۵۴ را هم خیلی سردستی از رویش رد می شود(که بسیار مهم بود بیشتر رویش کار کند) بقیه ی فیلم یعنی از زمانیکه جیک وارد پاندورا می شود، قابل دفاع است و از اینجا فیلم بسیار ریتم خوبی پیدا می کند و همچنین همراه با آن داستان خود را کم کم گسترش می دهد و همه چیز قابل فهم می شود. یعنی جیمز کامرون فضای شرکت آردی ای را خیلی خوب پرداخت می کند و به سرعت موضع آن ها را نسبت به فضای بیرونی روشن می کند و همچنین دو شخصیت جذاب پارکر و ژنرال ارتش را هم پرداخت می کند که خیلی خوب در فیلم جا می افتند. به غیر این جیمز کامرون از پس پرداخت طرف دعوا هم بر می آید و ما را همراه با جیک با آیین ناویها آشنا می کند و بسیار عالی ما را به سبک زندگی آنها و اصلاً به سبک نگاهشان به زندگی معرفی می کند و مخاطب فیلم به سرعت، تضادهای میان این دو دیدگاه را تشخیص می دهد و فضای داستانی اثر برایش ملموس می شود که این در سینما خیلی مهم است مخصوصاً موقعی که شما چنین اثر متکثری دارید.
اما از همه ی اینها مهمتر پرداخت دقیق شخصیت جیک سالی است چرا که ما کنار او هستیم و با او دنیای فیلم را تجربه می کنیم پس باید با یک منطق دقیق و حساب شده، جیمز کامرون دیدگاه او را به همه چیز لحظه به لحظه تغییر دهد و آن را تبدیل به منجی ناوی ها کند یعنی ما را تبدیل به منجی ناوی ها کند چرا که باید همراه با شخصیت جیک، نقطه ی دید ما را هم تغییر دهد که این کار سختی بوده است که جناب کامرون از پسش بر آمده است.جیک سالی هر چه بیشتر آیین و سبک زندگی ناوی ها را یاد می گیرد و در آن فضا قوی تر می شود، جسم انسانی اش ضعیف و ضعیف تر می شود و از این طریق کامرون هم شخصیت خود را بیشتر می سازد و هم به نحوی تضاد فضای دو محیط را به تصویر می کشد.
نحوه ای که کامرون طبیعت را به تصویر می کشد بسیار حیرت انگیز است یعنی یک طبیعت کاملاً ارگانیک یا زنده که تماماً با تمام اجزای متکثرش یک واحد یا کل را تشکیل می دهند و انگار یک پیکر هست که خود را متکثر کرده است اما در عین حال وحدت آن ها را حفظ کرده است و شاید درستش این باشد که یک روح است که تماماً همه چیز را در بر گرفته است و همه چیز همچون زنجیری به یکدیگر وابسطه اند و ناوی ها انگار خوداگاهی طبیعتند و بلفعل کننده ی آن.
پس حالا که جناب کامرون هر دو طرف دعوا را به زعم من خوب پرداخت کرده است و نوع جهان بینی شان را به ما معرفی کرده است وقت این این است که این دو رویکرد در مقابل هم صفارایی کنند و تمام امکانات بلقوه ی خود را رو کنند و حالا در چنین بنای محکمی این جنگ معنادار می شود و قابل تعمیم.
در ضمن عرض کنم که ما تمام شخصیت های فیلم را دوست داریم و حتی آن دو شخصیت جذاب به اصطلاح بد داستان آواتار، هم ما را به دوست داشتن بقیه یاری می رسانند و از همه مهمتر ما حس فضاهای متفاوت این فیلم را در هر لحظه احساس می کنیم که این یعنی اینکه آقای کامرون موفق بوده است و توانسته است حس ما را مرعوب داستان فانتزی خودش کند. و نکته ی بسیار مهم دیگر این است که این فیلم سرشار از حس امید و شکست ناپذیری است و حتی داستان عاشقانه ی بسیار خوبی هم دارد که خیلی خوب در فیلم جا می افتد و ملموس می شود و نبض پیدا می کند.
این تجربه ی من درباره ی این فیلم است شاید خیلی از دوستان این احساس را پیدا نکرده باشند یا عمیقتر فراگرفته باشند.
دوستان من ی سوال راجبه این فیلم بدجور رفته رو مخم!!!!
اون صخره های معلق تو اسمون که ازشون ابشار میریخت چطور آبشون تموم نمیشد؟
یعنی ازون صخره به اون کوچیکی چطور همچین آبشاری به وجود میومد؟!!!!!!!!!!!
سلام دوستام برام سوال پیش اومده که چرا تایتانیک و اواتار جزو ۲۵۰ فیلم برتر نیستند؟خواهش میکنم یکی از دوستان منتقد سایت جواب منو منتطقی بده خیلی ممنونم :)
هر کی هر چی میخواد بگه این فیلم یک شاهکاره. فقط نباید قبل دیدن فیلم خیلی توقع بالایی داشته باشید چون اگر بخواهید با این دیدگاه هر فیلمی رو نگاه کنید شک نکنید که اون فیلم خیلی معمولی و حتی مسخره میشه. اصلا با این دید نگاه کنید که کارگردانش کامرونه یا پرفروش ترین فیلم شده، همه این پیش زمینه ها رو کنار بگذارید و از خود فیلم لذت ببرید.
این فیلم شدید منو تحت تاثیر قرار داد یعنی تا بعد چند روز اصن نمیتونستم از فکره فیلمش بیام بیرون عالی به معنای واقعی کلمه
اگه این فیلمو سه بعدی ندیدین لطفا ازش بد نگید
از کامل بودن این فیلم از هیچ لحاظی حرفی ندارم فقط منتظر قسمت بعدی هستیم
یا حضرت عباس ۴ گیگ