داستان مردی بنام «اوکسبال»، پدر مجرد دو کودک، که به خاطر درگیر شدن در دنیای خلافکاران زیرزمینی بارسلونا، زندگی اش دچار هرج و مرج شده است و از طرفی قصد قطع رابطه با همسر روان پریشش که از او طلاق گرفته، را دارد و ...
داستان مردی بنام «اوکسبال»، پدر مجرد دو کودک، که به خاطر درگیر شدن در دنیای خلافکاران زیرزمینی بارسلونا، زندگی اش دچار هرج و مرج شده است و از طرفی قصد قطع رابطه با همسر روان پریشش که از او طلاق گرفته، را دارد و ...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
سخترین بازی باردم باردم به طرز ترسناکی به اعماق این نقش فرو رفته و فقط این نقش رو بازی نمیکنه کاری که باردم کرد به سختی از ذهن ها فراموش میشه خاویار باردم یکی از بهترین بازیگران غیر انگیلیسی زبان دهه اخیر است
سلام
زیبا (۲۰۱۰)
زیبایی که زیبا نیست . یک زندگی تلخ و دردآور برای کسانی که تلخی آنرا به دوش می کشند .
افرادی که خواسته یا ناخواسته ، در ای قواعد غرقابل تغییر افتاده اند و مجالی برای یک لحظه تجربه ی لبخند ،
خوشی یا احساس خوشبختی و زیبایی زندگی ندارند . حتی برای ساعتی ...
شخصیت هایی که خود قبل از آنکه اسیر دیگری باشند یا اسیر زمانه ، اسیر خوداند .
آری ، بیشتر خود این شخصیت ها ، اجازه ی رهایی را به خود نمی دهند . خودی که نمی خواهند تغییر دهند .
هجرتی تک بعدی ( تنها رفتن و ترک وطن به هرقیمتی ، دیگر مهم نیست بعدش چه می شود ) را به جان می خرند همه هرگز حاضر به تغییر زاویه ی دید خود یا تغییر نظر خود نمی شوند .
جایی که اکیوم بازداشت شده قبل از دیپورت شدن به همسرش می گوید چرا می خوای برگردی سنگال ؟
اونجا هیچ کاری نیست ... یعنی او ذهنی مالآمال از سرگردانی و بی کس و یار بودن در وطنش دارد و در اسپانیا نه !!!
حسی که تنها از شرایط اجتماعی وخیم و وضعیت اقتصادی نامتوازن در فضای کشورش حادث می شود .
جایی که ما می بینیم در اسپانیا هم شغل و درآمد به اندازه ی کافی برای بومیان و اسپانیایی ها اصیل وجود ندارد و اوکسبال ، مامور پلیس یا مهندس ساختمان همه و همه به طرق مختلف با از کار زدن و تقلب و هزار کلک دیگر سعی در به دست آوردن درآمد بیشتری هستند . حتی شده به قیمت فروش قبر پدر ...
دیگر چه انتظار و توقعی باید برای اتباع ( غیر قانونی ) مهاجری که با رویای زندگی زیباتری از آنچه داشته اند به کشوری دیگر آمده اند داشت !!! رویای زنگی زیبا با درآمد و رفاه ...
نمایی در فیلم از تصویری روی دیوار خیابانی گرفته شده که خود به تنهایی کار ده ها فیلم و مستند را انجام می دهد .
هیولایی عظیم سبز رنگ ( نماد پول و نظام سرمایه داری و شکستن انسانیت ) که بادندان هایی تیز برای خوردن کارگری بی خانمان ( نماینده جامعه ) و از بین بردنش حمله می کند . تیشه به ریشه زدن و نابود کردن ...
اوکسبال ( خاویر باردم ) ، مردی متاهل در آستانه ی میانسالگی ، با خانواده ای از هم گسیخته که خرج زندگی اش را از کارکردن با قاچاقچیان کارگران غیرقانونی و سروسامان دادن زندگی مهاجرین و رتق و فتق کردن امور زندگی آنها بدست می آورد ، با زنی دیوانه وار و سیگاری به همرا رفتارهایی ناهنجار که هنوز خود را به عنوان همسر و مادر نمی داند و هنوز فکر می کند در نقش دوران مجردی خود قرار دارد ، طرف است . ( زنی که تنها دماغش کافیست تا شما را دیوانه کند ) . برادری ( تیتو ) که کاملا بی قید و بند است و از راه دستیاری اوکسبال امرار معاش می کند ، برادری است
بی نظیر !!! بی اعتنا به نعش پدر و مادر ، بی اعتنا به برادر ، به همراه زن برادرش به اوکسبال خیانت می کند .
چیزی از خانواده نمی داند و تنها در فکر زودتر فروختن قبر پدر و مادر و سوزاندن جسدش است تا خاکستر آنرا در گلدان چال کند و پولش را به جیب بزند . نه تصویر ذهنی از پدرش دارد ، نه حتی حاضر است برای لحظه ای جسدش را ببیند .
( پدری که هیچکدام از فرزندانش نه تیتو و نه اوکسبال توجهی و درکی نسبت به هدف پدرشان از مبارزه با ژنرال فرانکو و مبارزه برای آزادی ندارند و در نظام سرمایه داری کثیفی فرو رفته اند ، پدری که به خاطر اعتقادات سیاسی اش و ترس از مرگ به دست مزدوران ژنرال فرانکو به مکزیک گریخته اما در راه می میرد . سفری کوتاه که بی بازگشت شد .
و صد البته آن انگشتر ، انگشتری که بازهم ثابت می کند ارزش هرچیزی حتی زندگی را افراد به آن می دهند
نه اجسام به افراد ... )
در چنین وضعیت خانوادگی ، چگونه باید انتظار داشت که فرزندان اوکسبال به عنوان نسلی تربیت پذیر ، زیستن صحیح و یا رفتارهایی درست در آینده ی زندگیشان داشته باشند ؟ شاید متئو هرشب از ترس بزرگ شدن و قرار گرفتن در چنین جامعه ی وحشی ، خود را خیس می کند . بزرگی بدون هیچ فهمیدن از هیچ چیز ...
آلخاندرو گونزالو ایناریتو ، کارگردانی که قبل از این هم با تنیدن داستان های ملل و اقوام مختلف در فیلم هایش
و با استفاده از روایت تکه تکه و ساختار نامتعارف فنی ، ما را با موقعیت های سخت و سختی هریک از شخصیت هایش آشنا کرده بود ( مثل ۲۱ گرم و بابل ) اینبار هم با وضعیتی تقریبا مشابه طرفمان می کند . داستان در اسپانیا میگذرد با شخصیت هایی از اسپانیا ، چین و سنگال ...
اوکسبال ، شخصیتی که خود به اندازه ی کافی درد دارد ، با چالشی جدید روبه رو می شود .
بیماری ، سرطان پروستات او را فرا گرفته و به مثانه و کبدش هم لطمه زده . به زحمت اگر چند ماه دیگر زنده بماند .
( پاسخ اوکسبال در جواب سوال دکتر که چرا تا حالا نیومدی بسیار جالب است . قبلا اینقدر دردش زیاد نبود !!! شای باورپذیر برا برخی نباشد اما او آنقدر درد دارد که رنج جسمانی اش را آزارش نمی دهد مگر اینکه اود کند )
از طرفی اوکسبال می تواند با افراد تازه درگذشته ارتباط کوتاهی برقرار کند . شاید ابتدا فکر کنیم که این حقه ای برای گرفتن پول از افراد ساده لوح است اما زمانیکه او ارواح کارگران چینی غیرمجاز را چسبیده به سقف پشت سرش می بیند یا جائیکه روح خودش را در انتهای فیلم ترسیده و لرزه برتن افتاده ، به سقف چسبیده می بیند ، مخاطب این قدرتش را باور می کند و شاید با اوکسبال افتاده در بیماری ، عذاب وجدان و ترس از آینده فرزندانش ، همدردی می کند .
در فیلم شاهد شخصیت هایی هستیم که خود همگی مصداق این ضرب المثل از اینجا رانده و از آنجا مانده اند .
افرادی که به امید کار ، درآمد و یا وضعیت اجتماعی بهتر ، ترک وطن کرده اند و از آسیا و آفریقا به اروپا پناه برده اند ،
و حال وضعیت آنها بدتر شده که بهتر نشده ... در غربتی بی هیچ امید و حتی همزبانی به انجام کارهای پست و فرومایه و دست فروشی و رایت غیرقانونی فیلم ، بسنده کرده اند .
افرادی که ما را شریک سختی خود می کنند و ما تا انتها شاهد سختی آنها هستیم ، نه گشایشی در وضع آنهاست و نه در انتها به خوشی می رسند . بلکه وضع آنها بدتر میشود و بدتر .
تلخ ترین اتفاق فیلم اما ، بلایی است که بر سر کارگران غیرقانونی چینی که شب ها را در زیرزمین کارگاه می خوابند ، می آید . اوکسبال برای بهتر شدن وضع انها اقدام به خرید بخاری می کند که شب ها در آنجا سرما اذیت کننده نباشد ، اما با خرید بخاری های ارزانتر و بی کیفیت ، باعث مرگ آنها می شود .
آری ، بعضی اوقات تصمیم های ساده ی ما ، سرنوشت پیچیده ای را رقم خواهد زد .
تصمیم هایی گاه پیش پا افتاده ، گاه نتایجی بسیار تلخ و ناگوار و البته جبران ناپذیری دارند .
چیزی که تعجب برانگیز است ، رفتارهای بی تدبیرانه ی اوکسبال در قبال این اتفاق هاست .
ناراحتی بسیار و نهایتا رفتن به بار و خوشگذرانی ، استعمال مواد و مشروب صرفا برای فراموشی !!!
یا زمانیکه پلیس برای دستگیری اتباع غیرقانونی دست فروش ، در خیابانها میریزد و اوکسبال بی دلیل خود را قاطی ماجرا می کند و یا رفتار تعجب برانگیز او در قبال کنش های دیوانه وار زنش یا واکنش های نانهجار پسرش ! اینکه اوکسبال مرگ خود را می بیند ، مریضی اش را می داند اما برای راحت شدن وجدانش یا آرامش روحش کاری نمی کند. واقعا تعجب برانگیز است . در پایان باید بازی فوق العاده باردم را تحسین کرد . او حس همدردی مخاطب را به خوبی برمی انگیزد و باید گفت باردم تنها زیبایی فبلم زیباست ...
رازآلود ترین اتفاق اما چیزی است که بیشترین توجهه را به خود جلب می کند . دیدار و گفتگوی اوکسبال و پدرش ،
در سرمای یک روزبرفی ، بالای سر یک جغد مرده ...
گفتگویی کوتاه و جالب با یک سوال . سوالی که همه ی ما روزی می پرسیم ......
اونجا چیه ... تلنگری به ما و کارهایمان !
آرزو داشتم هر روز ایناریتو یه فیلم جدید می ساخت تا من هر روز دیوونه ی دیدن فیلماش شم ! نمره ۵۸ منتقدین این فیلم هم واقعاً شوخی بی مزه و بی موقعی بود بعد از دیدن این فیلم !!
از نظر من گونزالس در کنار تارکووسکی کبیر برترین کارگردان تاریخ هست. در هیچ کدام از فیلم های اون شخصیت بد و شخصیت خوب وجود نداره. بلکه همه ما خاکستری هستیم. اگر کسی کاری میکنه که از دیدگاه ما بد هست اگر از دریچه چشم او به آن فعل نگاه کنیم آن عمل توجیه پذیر خواهد بود. و این واقعیت زندگی است.
بیوتیفول در اوج غم انگیز بودن زیبایی خاصی رو به تصویر میکشه و شاهکاری به یاد ماندنی خلق میکنه. ۹/۱۰
میثم کریمی گفته که اسم فیلم به زندگی غلط شخصیت اصلی طعنه میزنه ولی فکر کنم همونطور که خود خاویر میگه همونطور که تلفظش میکنی باید بنویسی یعنی راه و روش خودت فارغ از درستی و غلطیش
فیلم خوبیه نه عالی، کوتاه تر میبود خیلی بهتر میشد
۸/۱۰
صحنه تکون دهنده کشته شدن کارگرهای چینی تو انبار و تلاش خاویر باردم برای نجات یکی شون که اونو سوار ماشین می کنه، یادآور صحنه ای از فیلم عشق سگی از ایناریتو ئه که همه ی سگ های اون پیرمرد دوره گرد کشته شدن و اون تلاش می کنه یکی شونو نجات بده. و شاید نشون دهنده یه جور سیر و تحول قابل درک و....
به احترام این فیلم . به احترام پدر
من می ایستم
بهترین فیلم زندگانیم بنابه دلایل شخصی.