من دیگه احساسی ندارم که تو بخوای جریحه دارش کنی ....!
23
dorsa.amraei
۹ سال پیش
از این بهتر وجود نداره. هیچ منطقی ندارم فقط می تونم بگم هر کی بگه خوب نیست خره :)
13
Amir Movahed
۸ سال پیش
انسانی خالی که سعی در پرکردن حفره های نسلی که احساس میکنه وظیفه داره براشون حداقل هارو فراهم کنه... انسانی دوست داشتنی که ضربه های کودکی باعث برون ریزی خشم تو اجتماع اطرافش نشده... دردهاش رو به انگیزه ایی بدل کرده برای اینکه حتی یک نفر از نسل آینده رو بتونه از گسستگی نجات بده... ولی با چه روشی ؟ وقتی خودت درگیر مسائل اولیه باشی نمیتونی به دیگران کمک کنی... کسانی که وظیفه داری... ما همه به نسل بعدی خودمون وظیفه داریم و باید جوابگو باشیم... همونطور که از نسل گذشته شاکی هستیم... و نسل گذشته از گذشته خودش... ولی این چرخه اشتباه رو چه کسی و یا چه نسلی میتونه درست کنه ؟ آیا درست شدنی هست ؟ راه حل خوشحالی چیه ؟ این سیستم غلط آموزشی که سالیان سال هست اصلاح نشده چه خروجی میتونه داشته باشه ؟! دو تا نفر اول المپیاد ریاضی ؟ که کارشون با یه ماشین حساب قابل مقایسه است ؟ نفر اول پزشکی ؟ که یک عمر سعی در بزرگ کردن و کوچیک کردن اجزا انسان هایی رو داره که اندکی در بزرگ شدن فهم تلاشی نمیکنن... باقی به کجا میرسن ؟ کی این دردهای نهفته که باید در این سنین بهش پاسخ داده بشه سرکش میکنه و میریزه بیرون ؟؟!!! چند نفر این درد رو تبدیل میکنن به خشم.. خشمی که در راستای بهتر شدن حتی یک نفر خالی بشه ؟!! اینکه همه رو بکنیم تو لباس فرم یک شکل و یک نوع الگو تربیتی برای هر کودک با هر گذشته تلخ و تاریکی راه رو به کجا میبره ؟ خود کشی ؟ اعتیاد ؟ قتل ؟ منتقل کردن به نسل بعد ؟!!!! این راهش نیست..... کلید خوشبختی فقط در ندونستن هست . کیا تو این جمع از صبح که بلند میشن احساس سنگینی رو سینه شون میکنن ؟؟؟!!! خود من یکی !
8
Javad.M
۲ سال پیش
موضوعش ساده ولی ساخت قوی داشت.
8
mohamad021sh
۸ سال پیش
در آن روز تاريک و خاموش فصل خزان، وقتی ابرها آسمون رو فرا گرفتن سوار بر اسبی تنها، تنهاترين مسير این سرزمين رو می پيمودم وقتی به خودم اومدم، خورشيد داشت غروب می کرد در حالی که خونه اميدم در کوهستان بود می دونم چيزی که قرار بود بشه، نشد وجودم رو غمی طاقت فرسا فرا گرفته بود ولی در اولين نگاه شعری رو می ديدم؛ که فرار واهی من از این ورطه رو بتصوير می کشيد شعر ديوار های متروک و بی کس شعر وجدان های افسرده همه جا سرد و خشک بود غوطه ور، برای پيدا کردن ذات زندگی.
6
shiva
۸ سال پیش
بسیار بسیار زیبا و عمیق... موسیقی دیالوگ ها و ... همه چیز این فیلم فوق العاده بود..
5
rrravin
۹ سال پیش
تنها یک مشکل به راستی وجود دارد و انهم : خودکشی است . داوری اینکه زندگی ارزش زیستن را دارد یا نه بستگی به پاسخ این پرسش اساسی فلسفی دارد .....
البر کامو - افسانه سیزیف
4
رامین
۸ سال پیش
ای کاش میتونستم هر روز به این فیلم نمره ۱۰ بدم !!!
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
من دیگه احساسی ندارم که تو بخوای جریحه دارش کنی ....!
از این بهتر وجود نداره. هیچ منطقی ندارم فقط می تونم بگم هر کی بگه خوب نیست خره :)
انسانی خالی که سعی در پرکردن حفره های نسلی که احساس میکنه وظیفه داره براشون حداقل هارو فراهم کنه...
انسانی دوست داشتنی که ضربه های کودکی باعث برون ریزی خشم تو اجتماع اطرافش نشده... دردهاش رو به انگیزه ایی بدل کرده برای اینکه حتی یک نفر از نسل آینده رو بتونه از گسستگی نجات بده... ولی با چه روشی ؟ وقتی خودت درگیر مسائل اولیه باشی نمیتونی به دیگران کمک کنی... کسانی که وظیفه داری... ما همه به نسل بعدی خودمون وظیفه داریم و باید جوابگو باشیم... همونطور که از نسل گذشته شاکی هستیم... و نسل گذشته از گذشته خودش...
ولی این چرخه اشتباه رو چه کسی و یا چه نسلی میتونه درست کنه ؟ آیا درست شدنی هست ؟ راه حل خوشحالی چیه ؟ این سیستم غلط آموزشی که سالیان سال هست اصلاح نشده چه خروجی میتونه داشته باشه ؟! دو تا نفر اول المپیاد ریاضی ؟ که کارشون با یه ماشین حساب قابل مقایسه است ؟ نفر اول پزشکی ؟ که یک عمر سعی در بزرگ کردن و کوچیک کردن اجزا انسان هایی رو داره که اندکی در بزرگ شدن فهم تلاشی نمیکنن... باقی به کجا میرسن ؟ کی این دردهای نهفته که باید در این سنین بهش پاسخ داده بشه سرکش میکنه و میریزه بیرون ؟؟!!! چند نفر این درد رو تبدیل میکنن به خشم.. خشمی که در راستای بهتر شدن حتی یک نفر خالی بشه ؟!! اینکه همه رو بکنیم تو لباس فرم یک شکل و یک نوع الگو تربیتی برای هر کودک با هر گذشته تلخ و تاریکی راه رو به کجا میبره ؟ خود کشی ؟ اعتیاد ؟ قتل ؟ منتقل کردن به نسل بعد ؟!!!! این راهش نیست.....
کلید خوشبختی فقط در ندونستن هست .
کیا تو این جمع از صبح که بلند میشن احساس سنگینی رو سینه شون میکنن ؟؟؟!!!
خود من یکی !
موضوعش ساده ولی ساخت قوی داشت.
در آن روز تاريک و خاموش فصل خزان، وقتی ابرها آسمون رو فرا گرفتن
سوار بر اسبی تنها، تنهاترين مسير این سرزمين رو می پيمودم
وقتی به خودم اومدم، خورشيد داشت غروب می کرد
در حالی که خونه اميدم در کوهستان بود
می دونم چيزی که قرار بود بشه، نشد
وجودم رو غمی طاقت فرسا فرا گرفته بود
ولی در اولين نگاه
شعری رو می ديدم؛ که فرار واهی من از این ورطه رو بتصوير می کشيد
شعر ديوار های متروک و بی کس
شعر وجدان های افسرده
همه جا سرد و خشک بود
غوطه ور، برای پيدا کردن ذات زندگی.
بسیار بسیار زیبا و عمیق...
موسیقی دیالوگ ها و ... همه چیز این فیلم فوق العاده بود..
تنها یک مشکل به راستی وجود دارد و انهم : خودکشی است . داوری اینکه زندگی ارزش زیستن را دارد یا نه بستگی به پاسخ این پرسش اساسی فلسفی دارد .....
البر کامو - افسانه سیزیف
ای کاش میتونستم هر روز به این فیلم نمره ۱۰ بدم !!!