اندرو (مایلز تلر) که پدرش یک نویسنده ناموفق است و وضع مالی زیاد خوبی ندارد وارد یک آکادمی موسیقی می شود تا هنر درام خود را به مرحله حرفه ای برساند اما در آنجا با مربی ای بسیار سخت گیر روبرو می شود که…
اندرو (مایلز تلر) که پدرش یک نویسنده ناموفق است و وضع مالی زیاد خوبی ندارد وارد یک آکادمی موسیقی می شود تا هنر درام خود را به مرحله حرفه ای برساند اما در آنجا با مربی ای بسیار سخت گیر روبرو می شود که…
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
«شلاق» موسیقی را دیداری می‌کند!
ساخت فیلمی که در مورد موسیقی باشد سخت است، چرا که معمولن از عنصر «تصویر» که عنصر اصلی سینما است فاصله می‌گیرد و بیش‌تر روی صدا مانور می‌دهد. به همین‌خاطر اکثر فیلم‌های ژانر موزیک در حد فیلم‌های دبیرستانی و ساده باقی می‌مانند. اما «شلاق» به هیچ‌وجه این‌طور نیست. فیلم‌برداری و تدوین است که نوازنده و درامش را تبدیل به هزاران تصویر و کات ریزتر می‌کند تا هنگام نواختن، با همان ریتم، موسیقی را به چشم ببینیم... وقتی اندرو می‌نوازد، تدوین‌گر و کارگردان نیز با همان دقت و ظرافت، در اوج هنرنمایی خود به سر می‌برند...
فیلم بیش از آن‌که موسیقی داشته باشد، داستان دارد. اگر نواختنی صورت می‌گیرد، زیرمجموعه‌ی داستان است، نه عنصری جداگانه. ناآشناترین افراد با موسیقی هم می‌توانند حس تحقیر شدن و شکستن را درک کنند. می‌توانند اشکی را که بی‌‌سروصدا و بدون این‌که جرئت جیک زدن داشته باشی، از روی صورتت به پایین می‌لغزد را بفهمند. و می‌توانند بفهمند که چه رشدی کرده است «اندرو نیمن» انتهای فیلم، نسبت به ابتدا... موسیقی‌های ویپلش، کمک کننده‌اند. پیش برنده‌ی رابطه‌ی بین «اندرو» و «فلچر»‌اند. فیلم قرار است اندیشه‌ی درست و محکم فلچر را به تصویر بکشد...
تلخ است... ضربه زننده است... مصیبت‌بار است... زندگی‌ات را نابود می‌کند... اما بعد از آن می‌توانی سرت را بالا بگیری! به شرطی که این اصل را درک کنیم: «من ترجیح می‌دم مست و ورشکسته در سن ۳۴ سالگی بمیرم و مردم سر میز شام درباره‌ام حرف بزنند، تا این‌که بخوام تا ۹۰ سالگی، پولدار و غیر مست زندگی کنم و بعدش کسی منو یادش نمونه.» و چقدر این جمله شبیه جمله‌ی حکیم بوعلی‌سینا است که می‌فرماید: «عرض زندگی برایم مهم‌تر است تا طولش!»
مدت‌ها بود این‌گونه با خیال راحت به فیلمی نمره‌ی ۱۰ نداده بودم!
***لطفا کسی که می خواهد این فیلم را ببیند و می خواهد ببیند آیا صرف می کند وقت و هزینه اش را برای دانلود بگذارد بخواند***
۱. من این فیلم را شاید ۱۵ تا ۲۰ بار به طور کامل و بصورت ناقص هم شاید ۴۰ تا ۵۰ بار دیده ام پس خود را دراندازه ای میبینم چند سطری درباره ش بنویسم.
۲.در ابتدا بگویم شما با فیلمی کاملا واقعی روبه رو هستید و می توانم بگویم که جلوه های کامپیوتری آن بسیار کم وشاید هم اصلا ندارد(البته نمی توان این بخش آخرش رو قبول کرد)
۳.شما با فیلمی رو به رو هستید که یک پیام بسیا بسیار ... بزرگ در پشت خود دارد و آن هم چیزی نیست جز (((**تلاش**)))
۴.در جایی از فیلم شما می بینید که : (( فلچر به نیمن می گوید : (( اگر این نقش رو می خوای. به دستش بیار)) و این یعنی ما اگه هر چیزی می خواهیم که بدست بیاریم یا هر جایگاهی می خواهیم داشته باشیم باید براش ((**تلاش**)) کنیم.
۵.در آخر نکته ی بسیار مهمی رو که از این فیلم فهمیدم اینه که در راه رسیدن به هدفت باید دو تا کار بکنی : ۱. بجای آنکه از مشکلات وسختی ها برای خودمان بهانه ای برای کنار کشیدن بسازیم از آن ها سکوی پرتاپ بسازیم . مثل:((بعد از اینکه فلچر صندلی رو به سمت سر نیمن پرتاب کرد و او را در جلوی چشم همه تحقیر کرد و حتی به او سیلی زد فکر میکنید نیمن یعنی همان کسی که این بلا ها به سرش آمده بود چکار کرد؟ نمی دانم چه جوابی در دلتان دادید ولی او کاری را کرد که حتی اگر خودم هم بجایش بودمانجام نمی دادم :بله او مثل یک مرد واقعی به جای اینکه دنبال بهانه از زمین و زمان باشه و مثل بچه ها بره تو بغل باباش گریه کنه رفت سخت ((*******تلاش*****)) کرد. ۲.کار دوم اینه که تمام حاشیه ها رو از خودت دور کنی و فقط به هدفت فکر بکنی: مثل:(( بعد از اینکه نیمن جایگاه خودش رو از دست داد وفلچر بهش گفت :((اگر این نقش رو می خوای. به دستش بیار )) اولین کاری که کرد این بود :((**** رابطه ی خودش رو با دوست دخترش قطع کرد****)) ___ در زندگی ما بعضی ها دوست دختر همان دوست دختر یا تلفن همراه یا رایانه یا تلوزیون یا ... و به طور کلی هر چیزی که ذره ای انحراف در تفکراتمان نسبت به هدفمان داشته باشد معنی می دهد___
۶.نخواستم به موضوع هایی مثل بازی بازیگران و موسیقی هیجان انگیز وزیبای متن (که همون اجرا های گروه شیفر میشه ) توضیحی بدم چون دیگه اون به نظرم یه چیز انتضاعی و سلیقیه ای هستش.
ممنونم که به حرفام گوش دادید.
کل فیلم یک مفهوم رو میخواد بگه :
خوب بودن دشمن عالی بودنه ,خوب نباش عالی باش
صفآرایی تماشایی برنده و بازنده ، استاد و شاگرد
این فیلم برعکس اکثر فیلم های تولید شده به شما اجازه یِ آفریدن میدهد ، به بیان دیگر شما آفریننده اید نه تماشاچی.
مخاطب این فیلم چیزی که تماشا میکند ، تلاش اندرو برای شکست فلچر و اثبات خود به فلچر و مردم است.
ولی داستان اصلی فیلم ، تلاش فلچر برای شکستن اندرو و معرفی او به عنوان بهترین درامر و اثبات این امر به خود اندرو است. در سکانس آخر اندرو به عنوان برنده یِ این نبرد نمایش داده میشود ولی در واقع بازنده اندرو و برنده فلچر است.( این جهان و داستان و شخصیت هایی است که ذهن من هنگام دیدن فیلم ساخته و هرگز و هرگز از بین نخواهد رفت و ۱۰۰ بار دیگر میتوانم این فیلم را ببینم و جزئیات بیشتری به جهان ، داستان و شخصیت های این داستان بیافزایم و از آن لذت ببرم چون من آفریننده یِ این جهانم که البته این امکان و اختیار و اجازه رو فیلمساز با استفاده از تمام چیزهایی که به من نمایش میدهد و تمام آنچه که نشان نمیدهد ، به من داده).
هدف غایی هنر همین است ، که شما به عنوان یک مخاطب ، آفریننده باشید نه تماشاچی. از حیوان و انسان روح شما گذر کند و تکه ای از روح خداوند را که خدا در وجود شما به عنوان آفریده اش قرار داده ، لمس کند.
ارتباط برقرار کردن با مخاطب برای یک رمان نویس، شاعر و خواننده بسیار ساده تر از فیلمساز ، تئاتری و نقاش است ، به این دلیل که شما زمانی که یک رمان میخوانید مجبور به آفرینش یک جهان و تصویری از آن هستید ( حتی بدترین رمان ها) و اصلاً دست شما نیست ، ذهنتان ناخودآگاه این عمل را انجام داده حتی قبل از اینکه شما بهش فکر کنید. تنها کاری که نویسنده لازم است بکند تعریف درست داستان ، شخصیت پردازی صحیح و بجا و دوری از یاوه گویی است که در صورت رعایت این امور رمانی خواهید خواند شاهکار. از هرکسی که رمانی خوانده و فیلم اقتباس شده از آنرا میبیند بپرسید ۱۰۰% رمان را ترجیح میدهد ، این امر در انسان ها غریزیست آفریدن را بسیار دوست تر میدارند تا تماشاچی بودن و اکثر مقتبسان از این امر ناآگاهند که مدیوم تغییر کرده و نباید جهانی را که با خواندن رمان برای خود ساخته ایم را به مخاطب نشان دهیم ، بلکه باید مخاطب را به ساختن این جهان سوق دهیم ، با نمایش آنچه که در کتاب نوشته نشده.
اما هنرهای نمایشی سخترین نوع هنر است( مشکلتر از همه تئاتر) ، زیرا مجباب کردن یا راغب کردن بیننده برای آفریدن تصویری برای تصویری که میبیند کاریست بس دشوار که هنرمند یا بهتر بگم نابغه میخواهد.
فرض کنید فیلمی را میبینید ، آخرش یک اتفاق عجیب و دور از ذهن میافتد و فکر میکنید شاهکاری دیده اید، که اگر قبلاً میدانستید قرار است چه بشود از این لذت کاسته میشد( که اگر کسی بی آلارم اسپویل کند به او میتوپید) ، پس بار دوم و شاید سوم آخرین باری خواهد بود که چنین شاهکاری را خواهید دید و بعد از مدتی به کل فیلم را فراموش خواهید کرد ، آیا به نظرتان باز این فیلم شاهکار است ؟ حال فرض کنید فیلمسازی با سکانس ها و دیالوگ ها و اتفاقات کاملاً معمولی و منطقی و ممکن(تاکید میکنم هرچه معمولی تر و منطقی تر و عامیانه تر اثر گذاری سریعتر و بهتر و عمیقتر) به شما اطلاعات یا کدهایی میدهد ولی اصلاً و ابداً به اصل مطلب اشاره نمیکند( یک مرز باریک تر از موست ، متوجه اصل مطلب میکند ولی اصلاً و ابداً اشاره مستقیم نه ، حتی در پایان) ، بلافاصله مغز شما که عاشق آفریدن است ، به سرعت و بی هیچ درنگی شمایلی ، تصویری و جهانی پس ذهن شما میسازد و هرچه این اطلاعات با روند فیلم بیشتر میشود جهان ساخته یِ ذهن شما کاملتر و با جزئیات تر خواهد بود ، بار دوم ، سوم ، nام فرقی نمیکند هرچه ببینید باز چیزی به جهانتان خواهید افزود ، من که فکر میکنم این است هنر سینما . اگر بعد از چند مدت باز فیلم را ببینید ، جهانی که ساخته بودید و بعد از اینهمه زمان غبار گرفته ، دوباره زنده خواهد شد ، جان خواهد گرفت و لذتی عجیب به سان زمانی که به محله کودکی یا نوجوانیتان سرمیزنید، بند بند وجودتان را به لرزه خواهد انداخت. مطمئن باشید انسان چیزی را که خود ساخته است هرگز و هرگز از یاد نخواهد برد.
اگر دقت کرده باشید یا بیاد بیاورید زمان دیدن بعضی از فیلمها در ابتدا با فیلم همراه میشوید و در حال ساختن جهان خود هستید که به یکباره فیلمساز شعاری ( شنیداری یا دیداری) میدهد ، مثلاً با دوربین تصویری را شکار میکند که در آن موقع فکر میکنید چه خوب این را دانستم ولی رفته رفته فیلم خسته تان میکند به دلیل اینکه جهانی را که ساخته بودید ، در همان لحظه که فکر میکردید دانشتان از جهان فیلم بیشتر شده ، فیلمساز به مدد فیلمنساز بودنش ویران کرده و شما بیخبرید ، این امر در اکثر فیلمهای خوب در انتها رخ میدهد و باز فیلمساز نمیداند که در آخر کارهم نباید چنین اشتباهی کرد ، اگر در همین فیلم دقت کرده باشید هیچ عکس العملی در انتها از تماشاچیان نمایش داده نشد که نبوغ فیلمساز را نشان میدهد.
در سینما کسانی مانند برگمان ، فلینی ، تارخوفسکی و ... هم بودند که دانستند که باید چیزی مهمتر از صورت برای نمایاندن باشد ولی از نظر من یک اشتباه مرگبار و مهلک مرتکب شدند و آن نمایشِ بی پرده یِ جهانی ناپیدا بود که از تماشای آنچه که دیدنی است آفریده بودند ، ولی توجه نکردند که باز مخاطب تماشاچی بود نه آفریننده.
ینی باورم نمیشه واس چنین فیلمی اینقدر جایزه وهیاهو و ...امتیازو...یه اشغال به معنای واقعی
وقتی فیلم تموم شد گذاشتم از اول نگاش کنم.
اخطار خطر لو رفتن داستان
وسطای فیلم خوابم برد از بس کسل کننده بود خب که چی یه مربی موسیقی داره به یه نفر اموزش میده وزیادی سختگیری میکنه کل فیلم همینه در نهایت میرسیم به شعار پشتکار داشته باشید و مغرور نشید حیف حجم نت
امتیاز ۱۰ دادم
چیزی در وصف این پدیده به ذهنم نمیرسه
جزو سه فیلم برتری بود که به عمرم دیدم