رعنا و عماد زن و شوهری جوان هستند که به اجرای تئاتر مشغولند و در حال اجرای تئاتری بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر میباشند. آنها به علت نشست زمین مجبور میشوند به اجبار خانه خود را ترک کنند و به اصرار یکی از دوستانشان بنام بابک به خانهای اسبابکشی میکنند که پیشتر زنی بدنامی بنام «آهو» در آن ساکن بوده است. ابتدا همه چیز خوب پیش میرود ولی وقایع بعدی به بحرانی غیرقابل کنترل ختم میشود…
رعنا و عماد زن و شوهری جوان هستند که به اجرای تئاتر مشغولند و در حال اجرای تئاتری بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر میباشند. آنها به علت نشست زمین مجبور میشوند به اجبار خانه خود را ترک کنند و به اصرار یکی از دوستانشان بنام بابک به خانهای اسبابکشی میکنند که پیشتر زنی بدنامی بنام «آهو» در آن ساکن بوده است. ابتدا همه چیز خوب پیش میرود ولی وقایع بعدی به بحرانی غیرقابل کنترل ختم میشود…
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
فرهادی،ملوان کشتی خوش شانسی در دریاهای سیاست است.
عده ای از روی ترشحات هورمونی شدید،اصغر فرهادی رو با فلینی و برگمان مقایسه کردن.
این مقایسه در طول تاریخ ماندگار خواهد شد و بدون شک ارواح فیلم سازان فقید در تعجبی سرشار فرو خواهند رفت.
فیلم بزرگ و پرمفهومی بود
به حقش رسید و مخالفان بی منطق رو به زمین زد
تو امریکا این فیلمو اکران رایگان عمومی گذاشتن اونوقت اینجا برعکسه
خیلی خنده داره نظرات برخی از دوستان
تو خونه نشستین و دارین همه فیلمای دنیا رو مفتی میبینید در حالی که تو همه جای جهان مردم برای دیدن این فیلم ها چه در سینما و چه DVD باید پول بدن...
بعد حالا واسه یه فیلم که باید قانونی دانلود کنید غر میزنید؟
طبیعتا باید واسه تک تک فیلمای ایرانی و خارجی پول میدادین اما چون اینجا کپی رایت وجود نداره اینجوریه وضعیت
بعدشم فروش فروشنده در آمریکا داره به ۲ میلیون دلار میرسه و اون اکران رایگان عمومی هم فقط یک بار در لندن و جلوی سفارت امریکا برای حمایت از فرهادی در شب مراسم اسکار بود
بدون تعصب چیزی بیش تر از یه درام معمولی نبود . ریتمی به شدت کسل کننده و آرام با پایان های باز فرهادی .اگه این فیلم ایرانی نبود همه می گفتن عجب آشغالی بود ولی چون وطنیه همه تعریف می کنن . فک نمی کردم خودمم این حرفو بزنیم ولی اسکار سیاسی مبارکشون
بازکردن در بدون چک کردن اينکه چه کسي پشت در هست :
ما هممون به اين نکته آگاه هستيم (حتي کساني که در محيط هاي کوچک زندگي ميکنند ) که اول بايد شخصي که پشت در هست رو شناسايي کرده و بعد اقدام به باز کردن در کنيم ! (انقد مساله پيش پا افتاده اس که خودمم يجوري شدم نوشتني! :دي ) ايتز سيمپل ! و حالا ما با خانواده اي دو نفره طرفيم که بخاطر عدم امنيت جاني از ساختمان خودشون که رو به تخريب هست به ساختمان ديگر در منطقه اي ديگر تغيير مکان داده اند ! و رعايت نکته بالا از اهميت خيلي بيشتري برخوردار شده است چرا که منطقه کاملا ناشناس مي باشد، همسايه ها هنوز معني همسايه به خود نگرفته اند ، روزانه در شهري به نام تهران صدها دزدي و جرم و … اتفاق ميوفتد و … . و در اين حالت خانم بازيگر تئاتر که زن آقاي معلم هم هست (هردو داراي شغلي هستند که به مسائل روز آگاهند) در شرف رفتن به دوش گرفتن ، در را بدون چک کردن فرد پشت دري باز کرده و حتي در خانه را نيز باز کرده و حتي در حمام را نيز باز مي گذارد و به دوش گرفتن مي پردازد!
يعني در کمترين امنيت ممکن در را باز گذاشت در صورتي که ما در بيشترين امنيت ممکن در را باز نميگذاريم ! حالا اينکه در حمام را هم باز گذاشت و يه خانم هم بود که اين کار را کرد به کنار !
يافتن کليد هاي يک ماشين بعد از حادثه در خانه و پيدا کردن خود ماشين با روش آزمون و خطا ! :
حالا کار ندارم که در کوچه هايي که ماشين روي ماشين پارک ميکنه با چند تا آزمون و خطا ماشين مورد نظر رو پيدا ميکنه، ولي خوب پيدا کرد حالا ، ديگه چرا برش ميداري مياري پارکينگ خونت ؟!؟!؟ نه واقعا هدف از اين کار چي ميتونه باشه !؟ الان هم که همه ميدونن هر وسيله نقليه اي که داراي پلاک باشه با يه تلفن ميشه از پلاک استعلام گرفت و دودمان صاحب وسيله بدست آورد. ولي در اين فيلم ميبينيم که خود ماشين رو يک دبير مياره به پارکينگ خونش و ازش نگهداري ميکنه به چه هدفي معلوم نيست.
البته من هدفش رو ميگم !: تا بعدا رعنا ماشين را داخل کوچه قرار دهد ! البته فيلمساز ما حواسش نيست به اين نکته که مخاطب ايا با خودش فکر نميکند اين راننده وانت قبلا که ماشين سرجايش نبود و حالا ظاهر شده يهويي ! چه طور به اين قضيه شک نکرده اين راننده ؟البته از اينکه ماشين رو رعنا پارک ميکنه و از قضا سر جاي قبليش هم اونو پارک نميکنه که راننده سريع پيداش کنه گذر کرديم !!!! چون دفعه قبل عماد ماشين رو اورد و به رعنا هم نگفت که دقيقا کجا بوده و رعنا هم طبيعتا نميتونه ماشينو دقيق سرجاي خودش پارک کرده باشه ! خب ديگه فيلمساز ميخواد فيلم رو جلو ببره به ما چه اصلا !!!! احتمالا فيلم ساز داره فکر ميکنه به اينکه اگه ماشين رو رعنا جاي خودش پارک نميکرد چه طور راننده پيداش کنه و داستان رو چه جوري جلو ببرم !؟؟!
پيدا کردن يک مدرک جرم از مجرم که خيلي ارزشش بالاتر از ماشين هست ولي انداختن ان در زباله دان ! :
شهاب حسيني در حال مرتب سازي خانه هست و يک جوراب مردانه را ميبيند که نشان دهنده فرار آن مجرم بوده که بخاطر زخمي شدن پايش جوراب رو درورده و يادش رفته گذاشته اونجا فرار کرده، اين يک مدرک مهمي ميتونه به حساب بياد در مقايسه با ماشين ! ولي با چشماني گرد شده ميبينيم که شهاب حسيني جوراب رو برداشت و انداخت سطل آشغال ! هرچي هم باشه نگهداري يه جوراب از نگهداري يه ماشين در پارکينگ آسون تر و بي سرو صدا تر هست و حتي شايد بتونه مدرک مهم تري از ماشين هم به حساب بياد !
پاک کردن تمامي اثرات جرم و خون هاي چکيده شده در پله ها :
اينکه هيچ کدوم از همسايه ها اصلا به پليس زنگ نميزنن عجيبه چون حتي يه گاو هم در اين شرايط اگر بين اين همه همسايه باشه و صداي داد و بيداد هم بشنوه به پليس زنگ ميزنه ! حالا خوشبينانه ترين حالت اينه که اول رعنا رو ميبرن بيمارستان و بعد اونجا به پليس خبر ميدن مگه چيزي غير از اينه ؟؟ البته اينم به درک فيلمساز قراره فيلم رو يه جوري حتي زورکي هم که شده جلو ببره !!!!البته از اين نکته که توي بيمارستان سوال ميکنن که اين بيمار چه جوري اين بلا سرش اومده و در اين صورت خود بيمارستان با پليس تماس ميگيره گذر کرديم!!!!
خونسردي کامل در زماني که يک انسان با رفتار طبيعي نميتواند خونسردي خود را حفظ کند ! :
عماد به پيرمرد مشکوک شده است و ميخواهد جوراب را از پاي پيرمرد درآورد تا شکش به يقين تبديل شود و بعد از درآوردن جوراب و مطمئن شدن از قضيه اي که خواب را از زندگي اش گرفته و آرامش را فراري داده ، بر سر پا مي ايستيد و چند قدم دور تر شده و نفس عميقي مي کشد ! در حاليکه در اين حالت حداقل براي ابراز احساس خشم خود ، مخاطب انتظار دارد که حرکت خشونت اميز از خودش نشان دهد ( البته در خوشبينانه ترين حالت ! وگرنه حتي قضيه هاي سطحي ناموسي نيز به قمه کشي و قتل ختم مي شود) !
البته خیلی چیزای دیگه هم میتونستم بنویسم ولی دیگه فرصت نبود
من با دیدن این فیلم واقعا خجالت کشیدم... متن زیر بخشی از نقد آقای حمید مدرسی هست.
لطفا با دقت اونو بخونین:
((عماد نماد مرد سالم این جامعه است که به او و زنش ظلم شده، اما نمیتواند حق خود را در این جامعه از مرد متجاوز بگیرد. او مجبور است غیرت و نجابتش را بفروشد. پولی که مرد متجاوز برای زن هرزه گذاشته بودناخواسته وارد زندگی آنها میشود. فرهادی اصرار دارد که مردان ایرانی از این دو حال خارج نیستند. یا هرزهاند یا سالم. اما مردانی که سالمند مجبور میشوند در این جامعه فروشند باشند، فروشنده غیرت و نجابت. سرنوشت فروشنده نیز مرگ است. در پایان فیلم نیز عماد در نقش فروشنده تآتر در نهایت میمیرد و زنش بالای سر او مویه میکند تا تاییدی بر آنچه که فرهادی در طول فیلم در صدد القای آن بود باشد.
منتقدان این قدر به ارشاد و بنیاد فارابی و هیئت معرفی فیلم ایرانی به اسکار گیر ندهند که چرا فروشنده را به اسکار معرفی کردند و ایستاده در غبار را نادیده گرفتند. آری باید فروشنده را به اسکار فرستاد نه ایستاده در غبار را. اسکار مرد ایرانی را هرزه و فروشنده میخواهد. مردی مانند حاج احمد متوسلیان چه به درد آنان می خورد.))
قضاوت با شما...
تحلیلی از فیلم فروشنده
((متن از علی پورزارع))
فروشنده به معنای واقعی فیلمی بد...........
از سوالهایی نظیر اینکه یک پیر مرد ناتوان چطور میتونه همچین کاری کنه گذر کنیم...این که کارکتری خلق شده که اسلوب کارکترهای خاکستری رو در ساختار شعار میده و در عمل کارکتری به شدت سیاهه هم هیچی...
اما فروشنده سرتاسر ضعفه...ضعف در پاسخ مناسب به تعلیق ها...تعلیق مناسب تعلیقیه که در زمان حال خوش رو در فیلمنامه پیدا کنه قصد ما دلهره ممتده....اما زمانی که ما ساختاری چینشی رو مستفاد کنیم نمیتونیم پاسخی مناسب به سوسپانسهای ایجاد شده بدیم....
فیلمنامه حتی منطقهای خودش رو زیر سوال میبره...یک پیرمرد با یک سری مشکلات اعم از مشکل قلبی وقتی با همسرش هیچ مشکلی نداره برای چی باید به خانه اون زن بدکاره بره؟!نمیگم این میتونه در فیلمنامه ضعف باشه حرفم اینه که وقتی فرهادی دلیل پیرمردو نگه این ضعفه....یک دلیل مناسب و یک انگیزه درست از اینکه رعنا برای چی خانه رو ترک میکنه؟
فیلمنامه فروشنده حفره های فراوانی دارد....پلانهای حذف شده برای ایجاد تعلیق بیشتر هیچ فایده ای نداشت چون این تعلیق تعلیقی ناب نبود...فرهادی هیچگاه نتونسته تعلیقی در حد بزرگان ایجاد کنه....و این حذف پلانها تنها جهانبینی فرهادی رو برای مخاطب نا م.ل.م.و.س تر کرده بود.....
جهان فرهادی جهان انتقاده اما تکنیک کار میلنگه...مهم سوال درست کردن نیست ..مهمه که پاسخی به سوالات داشته باشیم..
لرزش خونه هایمجتمع و خونه عماد و رعنا در ابتدا به صورت ی نمادین جا میفتهاینکه یک وسیله مکانیکی داره گود برداریمیکنه و این لرزشه خونه اولین پیش درامدهای یک اتفاق رو خبر میده..اما فیلم پر شده از چی شد های بسیار...
روایت داستان بر اساس منطق و جهان فیلم شکل نمی گیره و بر اساس خواست کارگردان برای پیشبرد تصنعی فیلم صورت پذیرفته....
مثلا تکنیک دوربین روی دست که جدیدا واقعا از اون اصالتش که در فیلمهای امثال میزوگوچی داشت فاصله گرفته و بیشتر شده دوربین روی اعصاب مخاطب ...
شخصیت پردازی رو که اصلا نگیم بهتره....بابک در بخش ابتدایی به خوبی معرفی میشه و اماده پرداخته شدنه ...اما در ادامه دیگه بابکی نمیبینیم پس اون معرفی برای چی بود؟....یا میشه سکانس تاکسی و حرف عماد به اون دانش اموز ایا با رفتار نهایی عماد وقتی که خودش رو بی ابرو میبینه قرابتی داره؟اصلا مگه هدف فیلمنامه ضعف شخصیت یک معلم ادبیاته؟؟
یا حتی دیالوگ سیاسی عماد وقتی میگه این شهر قبلا ویران شده که نقد بسیاری از منتقدین هم بود ...ایا عماد برای رفتار و دیالوگ سیاسی خلق شده؟
و اما درباره خود فرهادی باید گفت روندی که پیش گرفته روندیه که در اون فرهنگ ایران رو با المانهای غیر ایرانی کنکاش میکنه و رفته رفته فضای فیلماش از بومی بودن و قرابتشون با فرهنگ و منش خانواده های ایرانی فاصله میگیره...
فروشنده فیلم ضعیفیه...