
«مایک اودانل»، پدر ۳۷ ساله ای که زندگی برایش آنطور که دوست می داشته پیش نرفته است و آرزوی بازگشت به دوران جوانی را دارد، یک شب هنگام نجات یک پیرمرد به طور اتفاقی از پل پرتاب می شود و در صبح همان روز خود را پسری ۱۷ ساله می بیند که دوباره به دبیرستان باز گشته است، او که نمی توانست با دختر خود رابطه صحیحی برقرار کند، اکنون به همان دبیرستانی که دخترش تحصیل می کند می رود و ...

این انیمیشن درباره یک روباهی که زندگی جنگلی خودش را با شکار مرغ ها ، دزدیدن بوقلمون ها و …میگزراند. او میبایست روزهای وحشیگریش را کنار بگذارد و بهترین کارهای یک پدر نمونه را انجام دهد: مسئولیت پذیر باشد.او خیلی سرکش ، مستبد و وحشی است.او فقط میخواهد یک بار دیگر وحشی گری کند اما …

:داستان فیلم در سال ۲۲۳۳ اتفاق می افتد ، ولی به طرز خاصی یادآور فیلم های قدیمی هالیوودی در ژانر فضایی است.این بار دو پسر جوان مشتاق با نامهای جیمز و اسپاک با گروهی از اعضای سفینه فضایی برای نجات دنیا از شر نیروهای شیطانی فضایی اقدام به سفر به نقاط ناشناخته فضا می کنند و جیمز که در دوران بچگی پس از نجات از یک حادثه رانندگی با یکی از موجودات فضایی دیدار کرده است برای این سفر بسیار مشتاق است اما در این سفر با اتفاقات و زندگی های عجیبی روبرو می شود...

هشت کاندید برگزیده به آخرین مرحله مصاحبه شغلی، برای استخدام در یک شرکت قدر و مرموز، راه پیدا کردهاند. بعد از ورود به یک اتاق بدون پنجره، یک رابط به آنها هشتاد دقیقه فرصت می دهد به یک سوال ساده پاسخ دهند. او سه قانون برای آنها تعیین می کند که در صورت نقض آنها رد صلاحیت خواهند شد: آنها نباید با او یا دربان مسلح صحبت کنند، باید برگه هایشان را سالم نگه دارند، و اتاق را ترک نکنند. او ثانیه شمار را فعال کرده و می رود. ماجرا از جایی شروع می شود که متقاضیان به برگههایشان نگاه میکنند و در میابند که برگهها کاملا خالی هستند.

ظهور لیکانها، حکایت از داستانی در قرون وسطی دارد که در آن دو دسته اشرافی خون آشامان و لیکانها با یکدیگر درگیر می شوند، یک مرد جوان از لیکانها بنام «لوشن» (شین) در مقابل رهبر قدرتمند خون آشامان به نام «ویکتور» (نایی) بپا می خیزد و او در این راه از عشق پنهانیش «سونجا» (میترا) که یکی از خون آشامان است یاری می طلبد اما...



