این داستان ادامه فیلم " سکوت بره ها " می باشد و در فلورانس ایتالیا پس از گذشتن یک دهه از حوادث سکوت بره ها آغاز می شود . هانیبال که یک بیمار روانی است توسط کلاریس استارلینگ که مامور FBI است در یک زندان با امنیت بسیار بالا ، ملاقات می شود . سپس او از زندان می گریزد و به امریکا باز می گردد و می کوشد تا با استارلینگ تماس بگیرد و نقشه انتقام جویی از یکی از قربانیان قدیمی اش را اجرا کند...
این داستان ادامه فیلم " سکوت بره ها " می باشد و در فلورانس ایتالیا پس از گذشتن یک دهه از حوادث سکوت بره ها آغاز می شود . هانیبال که یک بیمار روانی است توسط کلاریس استارلینگ که مامور FBI است در یک زندان با امنیت بسیار بالا ، ملاقات می شود . سپس او از زندان می گریزد و به امریکا باز می گردد و می کوشد تا با استارلینگ تماس بگیرد و نقشه انتقام جویی از یکی از قربانیان قدیمی اش را اجرا کند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
بعضی وقتها ، اما نه همیشه ، مطالعه یک داستان به مراتب بیشتر و عمیقتر از تماشای فیلم ساخته شده بر اساس آن داستان اثر گذار و لذتبخشه . به نظر من سکوت بره ها و هانیبال از این دسته اند.
کلا هانیبال به علت موفقیت چشمگیر داستان قبلی ، سکوت بره ها ، نوشته و ساخته شد اما نتوانست موفقیت رمان/فیلم قبلی را تکرار کند. البته فیلم بیشتر به خاطر بازی نکردن جودی فاستر لطمه دید.
من قبل از ساخته شدن فیلم هانیبال ، رمان را خوانده بودم و آرزومند بودم که فیلم هم ساخته شود. فیلم وامدار رمان است و همان هست که در داستان هم هست و خرده ای به ریدلی اسکات نیست.
اما سوالی که برای من و خیلیهای دیگر در فیلم سکوت بره ها و هانیبال ایجاد شد و متاسفانه هرگز پاسخ آن داده نشد این بود که چرا آدمخواری مثل هانیبال عاشق یک زن جوان مثل کلاریس شده؟ ضمن اینکه این عشق بیشتر افلاطونی است نه جنسی. پاسخ در خاطره-کابوسی قدیمی در ذهن دوران کودکی دکتر هانیبال لکتر لانه کرده که در داستان هانیبال وجود دارد ولی در فیلم نیست. هانیبال در کودکی در کوران جنگ جهانی دوم به همراه عده ای از کودکان یک روستا از جمله خواهر کوچکتر از خودش توسط یک عده سرباز گرسنه در طویله نگهداری میشده. به خاطر سرما، قحطی و محاصره امکان دسترسی به غذا نیست و سربازها کودکان را به نوبت با تبر به قتل رسانده و میخورند. خواهر کوچک هانیبال هم قربانی این آدمخواری میشود. این واقعه بعدها خوردن آدمهای مجرم را برای او لذتبخش میکند و آشنایی هانیبال با کلاریس او را یاد خواهر از دست رفته اش می اندازد و عاشق او میشود.
من هنوز افسوس میخورم چرا نویسنده و کارگردان فیلم هانیبال به این نکته مهم در شخصیت پردازی هانیبال اشاره نکردند. شاید تصور میکردند قسمت سومی هم در کار خواهد بود و این مسئله را به قسمت سوم موکول کردند.
نقد فیلم
کارگردانی جناب اسکات و بازی جولیان مور و آنتونی هاپکینز عالیست اما حیف......
هم کارگردانی و هم بازیها از فیلمنامه جلوترند اما ضعف متن ، نقطه ی قوت را هم نابود می کند.
زمانی میزانسن و زاویه های درست دوربین و بازیها معنا پیدا می کند که آنها بر روی فضایی قرار گیرند که آن ها را باهم مچ کند و فرم بیافریند و همینطور مضمون. آن فضا در فیلم غایب است.
به نظر من اسکات چون فیلمنامه ی درست و حسابی دستش نبوده ، سعی به وارد کردن داستانک هایی در فیلم کرده است تا بتواند فیلم را کش دهد و حداقل به ۲ ساعت آن را برساند و به همین دلیل ما دارای یک مقدمه ی طولانی بی فایده در یک ساعت آغازین هستیم و این ریتم فیلم را به شدت می شکند. در یک ساعت و یک ربع اول جناب اسکات مارو با داستان بازرس پازی و لکتر بازی می دهد و وقت تلف میکنه و در این بین هیچ کاری هم با ما نمی کنه.
داستان اصلی بین لکتر و ورجر باید باشد که در این بین آن ها کلاریس را طعمه قرار می دهند، اما این داستان ۴۵ دقیقه بیشتر نیست و جناب اسکات یک ساعت و ربع دیگر را وقت تلف میکنه و این ضربه ی شدیدی به ریتم می زند و تماشاگر را خسته می کند و حتی شاید اعصابش را بهم بریزد.
آغاز فیلم که با یه جور ماسمالی کردن کلاریس رو گیر میندازند تا ماموریت خودشان را به او تحمیل کنند و این عمل اصلا پرداخت قدرتمندی ندارد.و اونم یک ساعت و ربعی توی یه زیرزمین وقت تلف میکنه.
در واقع فیلم تازه از ۴۵ دقیقه ی پایانی تازه شروع می شود.....
از اسکات انتظار بیشتری داشتم.
در حد و حدود نمره‌ی منتقدان!
این فیلم افتی شدید است برای هانیبال لکتر، پس از شاهکار «سکوت بره‌ها»!
جولین مور که به هیچ وجه نمی‌تواند جای جودی فاستر را بگیرد، هیچ، بماند... اما حتی شخصیت استارلیک این فیلم با شخصیت او در «سکوت بره‌ها» زمین تا آسمان فرق می‌کند، و واقعا نمی‌دانم چگونه اسکات به خود اجازه داده، زنی آنچنان لطیف و البته مصمم را به چنین پارتیزان بی فکری تبدیل کند؟! اصلا طبق این منطق عشق بین هانیبال و استارلیک کجا می‌رود؟! ... و به همین خاطر هم هست که این عشق در این فیلم بی معنا جلوه می‌کند...
هاپکینز اما مثل همیشه عالیست!
فیلمنامه بسیار ضعیف است و کارگردانی نسبتا خوب اسکات هم نمی‌تواند کاری از پیش ببرد! هیچ منطقی ندارد! فقط و فقط برای اینکه فیلم قابل تحمل شود، سکانس خوبی،‌ همراه با یک موسیقی فوق‌العاده در آخر فیلم ساخته اند، که ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه‌ی تلخ قبل فراموش شود... تا حدودی هم موفق بوده‌اند!
پس از دیدن شاهکار «سکوت بره‌ها» لطفی ندارد... فقط خاطره ی خوش آن را خراب می‌کند...
فیلم خیلی عالی ای بود
ولی به نظر من یه جاهاییش ، علامت سوال داشت
پوسترش شبیه حسن ریوندی به نظرم
دوستان قسمت سوم این مجموعه رو از دست ندین...Red Dragon ۲۰۰۳ در اصل میشه قسمت اول این مجموعه یعنی ماجراش قبل از سکوت بره ها و زندانی شدن دکتر لکتر هست.
خاک بر سرشون سکوت بره ها به اون قشنگی رو گند زدند حیف کاش میذاشتن همون یکی بمونه با اقتدار
من به شخصه هانیبال رو به سکوت بره ها هم ترجیه میدم. عااااااااااااااااااااااااالی بود