فیلم بر اساس داستان واقعیِ یک مخالف جنگ و پزشک ارتش آمریکا به نام دزموند داس (اندرو گارفیلد) است که حاضر نمیشود سلاحی حمل کند، اما طی نبرد اوکیناوا در جنگ جهانی دوم با وجود شلیکهای بیوقفهی دشمن، یکتنه جان بیش از ۷۵ نفر از همرزمانش را نجات میدهد...
فیلم بر اساس داستان واقعیِ یک مخالف جنگ و پزشک ارتش آمریکا به نام دزموند داس (اندرو گارفیلد) است که حاضر نمیشود سلاحی حمل کند، اما طی نبرد اوکیناوا در جنگ جهانی دوم با وجود شلیکهای بیوقفهی دشمن، یکتنه جان بیش از ۷۵ نفر از همرزمانش را نجات میدهد...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
مل گیبسون حتی عقاید ضد جنگش رو تو جنگ بیان می کنه
و نشون می ده قهرمان بودن به تعداد آدم هایی که می کشی نیست بلکه به تعداد آدم هایی که نجات می دی
اینهمه نقد طولانی نوشتن هیشکیم حالشو نداره بخونه
آقا این خاااار فیلم بود :| برین ببینین
امیدوارم قانعتون کرده باشم :)
فیلم کلیشست و صحنه های جنگی خیلی خوبی داره که یاداور نجات سرباز رایانه ولی گاهی زیادی مذهبی و شعاری میشه.مخصوصا نمای پایانی و مسیح گونه از گارفیلد.اعمال غیر قابل باور شخصیت اصلی رو هم تنها با ارجاع به بیرون و اشاره به اتفاقات واقعی مربوط به شخص دزموند داس میشود توجیه کرد. نکته خیلی بد فیلم تصویر کردن توده وار و وحشیانه(در فیلم هم به اسم حیوون نام برده میشن) ژاپنیها در فیلمه که مسلما بعد از پرداخت کلینت ایستوود در فیلم Letters from Iwo Jima و تلاش برای تصویر کردن و پرهیز از یک نگاه یکطرفه از طرف یک سینماگر هالیوودی یک عقبگرد محسوب میشه و فیلمو کمی خراب میکنه.
در کل از خوبهای امساله و احتمالا به خاطر شخص گیبسون و سابقش در اظهارات جنجالیش در فصل جوایز به قدر کافی تحویل گرفته نخواهد شد.گیبسون هم کاراکتر ضد خشونتش و میهن پرستی رو تبلیغ میکنه و هم جنگ و خشونت رو پرشکوه جلوه میده.
وینس وان اصلا به درد نقشش نمیخوره و زیادی نرمه اما بازی هوگو ویوینگ مستحق اسکاره.بقیه نیز بد نیستند.
سکانس ترسناکی نیز دارد که انگار از فیلمهای ترسناک آمده و از فیلم بیرون میزند و کمی چیپ است.
روح و روان شهدای ۸ سال دفاع جانانه از مرز و بوم میهن عزیزمان ایران قرین رحمت وشادی که نگذاشتن یک وجب از خاک ایرانمان بدست دشمن بیفتد.
بررسی فیلم سه تیغ اره ای
«خواندن بیانیه از طرف فیلمساز»
مدیوم سینما، مدیوم خواندن بیانیه نیست و مدیوم دادن پیام، آن هم به شکل کاملاً رسانه ای هم نیست اما جناب مل گیبسون از سینما به عنوان یک ابزار برای خواندن بیانیه ی چند صفحه ای خود استفاده کرده است که بیش از حد سطحی است و اصلاً سینمایی نیست. یعنی چی سینمایی نیست؟ یعنی مضمون فیلم از درام میان شخصیت ها بیرون نمی آید بلکه در کل فیلم من تحمیل نگاه اسلوموشن بار و تحمیل دیالوگ های کارگردان را می بینم که اصلاً در فیلم ساخته نشده اند. در سینما کارگردان نباید تمه داستانی خود را به این راحتی رو کند بلکه باید شخصیت خلق کند و از طریق آن فضا خلق کند و حالا از درون این فضا، مخاطب فیلم به نحو ناخودآگاه مضمون فیلم را دریابد. چرا که هرچه مضمون رو تر باشد تأثیر آن کمتر می شود و همچنین تماشاگر خود را دست کم می گیرد.
جناب مل گیبسون نمی تواند یک شخصیت مسی.حی را پرداخت سینمایی کند.
پدر و مادر دزموند که به شدت پرداخت نشده اند و ما علت کارهایی که پدر می کند را در فیلم زیاد نمی فهمیم و مل گیبسون توان آن را ندارد که پدر و روحیات و چیزهایی که او را از درون آزار می دهد را توضیح دهد بلکه مفروض باقی می ماند و با چند دیالوگ سر و تهش را بهم می آورد.
خود شخصیت دزموند دیگه از این بدتر نمی شد که شخصیت پردازی بشود. از دعوای کودکیش بگیرید که بعدش چقدر سریع پشیمون میشه و حس عجیب و غریبی پیدا می کنه که خیلی خیلی دفعی است و خیلی خیلی کارگردان داره خودشو به شخصیتش تحمیل می کنه(جدا از اینکه کارگردانی این قسمت پر از ایراد است) تا عاشق شدنش که دیگه از این دفعی تر نمی شد عاشق شد(و حتی عشق هم در فیلم ساخته نمی شود).یعنی مل گیبسون با وجود این که داره با تمام وجودش مضمون فیلمشو لو می دهد اما نا توان است که یک شخصیت مسی.حی که نیاز دارد را در فیلم بسازد بلکه شخصیت فقط جملات بیانیه ای فیلمساز را مدام به زبان می آورد که خیلی آزار دهنده است.
در سینما شما لازم نیست جملات مسی.ح را بگید یا مدام داد و بیداد کنید تا مردم بفهمند بلکه باید بتوانید شخصیت بسازید به عنوان مثال فیلم جاده ی فلینی را ببینید. که فلینی به جناب مل گیبسون یاد دهد که چطور می توانید شخصیت میس.حی بسازد.شخصیت جلسومینا در جاده با دیدن کوچکترین خشونت انسانی پژمرده می شود و کم کم او را می خشکد و از طرف دیگر به طور موازی شخصیت بسیار تند و پر خشونت زامپانو را فرومی پاشد و در واقع با مرگ جلسومینا، زامپانو خوی انسانیت خود را باز می یابد و جلسومینا می میرد اما درون زامپانو زنده می شود و او را به اصل خود باز می گرداند و رسالت خودش را کامل می کند. بدون آنکه حتی یک جمله فلینی بکار ببرد تا تمه خود را رو کند، موفق می شود هم شخصیت مسی.حی بسازد هم فیلمش بیش از اندازه ماندگار و تأثیرگذار شود و از همه مهمتر درون ناخودآگاه شما خودش را حک می کند.
مل گیبسون به دنبال ساختن فیلم نبوده است بلکه می خواهد بیانیه بخواند.
درود دوستان .
یک فیلم منحصر به فرد !
به شخصه یکی از بهترین فیلمایی بود که در ژانر جنگی دیدم در کنار اینک آخرالزمان و ...
درام به اندازه فیلم ، صحنه های جنگی زیبا و کار شده و دیدنی این اثر رو تبدیل به یک اثر دیدنی و فوق العاده کرده .
فیلنامه خوب اندرو نایت و رابرت شنکن و موسیقی زیبای جان دبنی که سابقه همکاری با مل گیبسون رو در فیلم مصائب مسیح داشته ، قابل تقدیر بود .
و البته نزدیکترین فیلم به ستیغ اره ای فیلم مصائب مسیح مل گیبسون هست که در اون فیلم هم خشونت افسار گسیخته وجود داشت ولی پیام اصلی فیلم به انسانیت میرسید .
فیلم ستیغ اره ای برای پرداخت قهرمانش یعنی دزموند داس از وجه انسانی اش استفاده کرده و از مقدس نشون دادن شخصیت جلوگیری و خودداری کرده .
بازی اندرو گارفیلد در این فیلم واقعا زیبا بود و تونست دستاور بزرگی رو برای خودش رقم بزنه و البته کار کردن با کارگردان بزرگی مثل مل گیبسون و مارتین اسکورسیزی در یک سال واقعا خودش یک دستاورد فوق العاده به حساب میاد و اندرو گارفیلد میتونه از این به بعد خودشو بهتر به کارگردان های مطرح دنیا بشناسونه .
البته مل گیبسون ازش کمتر دیده شده که به عنوان یک کارگردان به نمایش دادن قهرمان پروری بپردازه و اینو نشون داده که ترسی از به تصویر کشیدن خشونت داخل فیلماش نداره اما این اثر یکم با بقیه آثار مل گیبسون فرق داره .
ستیغ اره ای صحنه ها و سکانس های احساسی در مقایسه با شجاع دل نداره که بتونه در مقابلش حرفی بزنه و خب طبیعی هم هست چون که نشون دادن قهرمان در ستیغ اره با ظرافت تر از شجاع دل صورت گرفته چون در شجاع دل بیشتر برای گرفتن جان ها بود اما ستیغ اره ای بیشتر برای نجات جان ها بود .
و بیننده ها هم باید بدونن که این فیلم هم مثل نجات سربازان رایان ترسی از نشون دادن صحنه های خونریزی و گلوله در مقابل انسان نداره و حتی در ستیغ اره ای خونریزی ها شاید بیشتر در حد فیلم ترسناک رو شاهد باشیم .
به هر حال دوستان یکی از بهترین فیلم های مل گیبسون هست و قطعا ارزش دیدن داره ، ما که منتظریم کیفیت بالاتر بیاد تا باز هم این اثر زیبا رو تماشا کنیم و باز هم از دیدنش لذت ببریم ، این اثر فوق العاده رو از دست ندید .
۹.۰ از ۱۰
اثری شعاری از یک فیلمساز ارزشی !
اینگونه که مل گیبسون در این فیلم شعار میداد , فیلم های دهه ۶۰ خودمون رو میشه نگاهی بی طرف به جنگ دونست... اینکه کل یک گردان در حال آموزش برای فرستادن نیرو به دل جنگ گیر یک نفر برای عقاید شخصی که معتقده شنبه ها نباید کار ( بماند که هنوز درک نکردم جنگی که تجاوز به پرل هاربر خونده میشه جطور میشه به چشم کار بهش نکته کرد ) کنه و یا ورود پدر با لباس ارتشی و فهمیدن رئیس جلسه که از خدمت کناره گیری کرده با یک نگاه و یا به دلیل یک نامه نخوانده شده گروهبان فرد خطا کار از شکایت خودش صرف نظر میکنه تا چیدمان مراسم عروسی به واسطه نیومدن شخص به مراسم و برداشتی بسیار سطحی از کشیش مراسم که طرف جا زده ! هم که بگذریم در مواردی ازشدت این شعار خنده ات میگیره ! اینکه در اوج تقابل دو دسته قهرمان قصه ما که در حال فرار از عده ایی به فاصبه جندین متر هست ولی به ژاپنی زخمی کمک میکنه و ای ژاپنی هم سکوت رو رعایت میکنه که طرف بتونه از دست هم رزمانش فرار کنه !!! شگفتا !!!! اینکه وقتی یه دسته طلفات مونده رو دست تنها یک نفر ولی شخص مورد نظر اولویت رو به زخمی های دشمن میده ! اینکه منطقه هاکساو اینطور به ما معرفی میشه در یک تپه بالای ورودی امریکایی ها هست و در انتهاش به ژاپن ختم میشه ولی در مواقع کمک این فرشته معتقد گروهی از دشمن در حال پاک سازی هست ولی خط فرضی جغرافیا رو طی نمیکنه !! اینکه سربازها در هنگام مرک انقدر احمق هستند که حتی توانایی پردازش این موضوع که خب ! من که خودم رو به مردن زدم پس بگذار این چند ژاپنی دو قدم از من فاصله بگیرن که از پشت بهشون شلیک کنم ولی به جاش دقیقا از روبه رو به دلیل خواست فیلمساز کوءدن ما صورت میگیره !!! اوج نبوغ کارگردانی هم در صحنه مخفی شدن داس از دست چند ژاپنی در حال خلاص کردن باقی مونده ها هست که جنازه ایی رو که روش میکشه رو طوری خنجر میزنه که خدایی نکرده به قهرمان ما ضربه ایی وارد نشه !! قهرمان ما هم که فقط به فاصله چند ثانیه بعد از گذر آنها برای اینکه بدونه زخمی نشده به شکمش نگاه میکنه و بعد دقیقا سرباز رو بههمون مسیری میکشونه که ژاپنی ها در امتداد اون رفتن... اینکه در ابتدا و قبل از تنها موندن داس میبینیم چندین و چند ماشین زخمی های بسیاری رو دارن منتقل میکنن ولی به محض رسوندن اولین زخمی هیچ ساز و کار مشخصی برای پایین اوردن مصدومین تعبیه نشده و از گره خرگوشی و نبوغ در لحظه برای پایین فرستادن استفاده میشه !!! از بندری زدن های متداول سربازها که به هنگام خوردن گلوله هم که گذر میکنیم....
در کل کاری به شدت شعاری و دم دستی از پدر دائم الخمر تا کمک نخواستن برای صعود به قله طرف هستیم .
طراحی صحنه و جلوه های ویژه میدانی بسیار چشم گیر هستند... فیلمبرداری و به خصوص نورپردازی شب هم بسیار منطقی و در خدمت کار هست... مورد خوب دیگری یافت می نشود...
۳ از ۱۰
یه فیلمِ فوق العاده زیبا که دیدنش واقعا واجبه .
در ابتدا و با خلاصه داستان شما فکر میکنید که قرارهِ ۲ ساعتِ فیلم هَمش در جنگ و خونریزی باشه و دزموندی که هی جنازه جمع میکنه ! اما اصلا اینطوری نیست , فیلم زمان بندیه کاملا فوق العاده ای داره , از زمانِ کودکی دزموند , تا به تصویر کشیدنِ مسائلِ خانوادگی و عاشقانش , آماده شدنش در جوخه برایِ جنگ , جنگیدن کنارِ بقیه سربازا و در آخر نجاتِ جونِ سربازا ...
همه و همه به ترتیب زمان بندیه خاصی رو داره که شمارو میخکوب پایِ فیلم نگه میداره و اصلا متوجه گذشتِ زمان نمیشید , جایزه ی اسکارِ بهترین تدوین هم واقعا حَقِ این فیلم بود .
پیشنهاد میکنم که ۱۰۰% ببینید این فیلمِ فوق العاده رو , نمره ی من ۹.۵ از ۱۰ .