جنگ جهانى دوم. گروهى از اسراى جنگى متفقین در اردوگاهى آلمانى، تصمیم به فرار میگیرند...
یک جنگجو که از شهر به بیرون رانده شده بود بعد از چندین سال بازمیگرد و میبیند که شهر توسط دو گروه اوباش اشغال شده است. حال او تصمیم میگیرد این دو گروه را بر علیه هم بشوراند تا شهر را دوباره آزاد کند...
ژاپن، سال ۱۶۳۰، پس از پايان جنگهاى داخلى بسيارى از سامورايىها بىكار شدهاند. سامورايى جوانى ( ايواشيتا ) به اميد لطف، سراغ طايفهى آيى مى رود و وانمود مى كند كه قصد هاراكيرى دارد. اما، برخلاف انتظار، او را مجبور به اين اقدام مى كنند. پس از آن پدرخوانده ى سامورايى ( ناكادايى ) كه دخترش را نيز به همسرى او در آورده، براى انتقام وارد عمل مى شود.
این فیلم بر اساس کتاب منتخب نوشته شده توسط هارپر لی می باشد که داستان آتیکوس فینچ، وکیلی که در آلاباما جایی که در سال ۱۹۳۰ تبعیض نژادی همچنان بر پا بود زندگی می کند را به تصویر می کشد. این وکیل سعی دارد تا از مرد سیاه پوستی که متهم به تجاوز به یک زن سفید پوست است، دفاع کند. مردم شهر سعی می کنند تا وی را از این امر منصرف کنند اما او همچنان بر تصمیم خود قاطعانه پا فشاری می کند...
«لوک جکسن» (نیومن) به جرم شکستن دستگاه های پارکومتر در یکی از شهرهای کوچک جنوب امریکا به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم می شود. او در زندان ابتدا به دلیل خونسردی بیش از حدش مورد نفرت «درگلاین» (کندی)، زندانی گردن کلفت، قرار می گیرد. اما خیلی زود حس احترام «درگلاین» را جلب می کند و با هم اقدام به فرار می کنند...
مرد كارآزموده و سرد و گرم چشيدهاى به نام « كريس » ( براينر )، همراه با شش هفتتيركش ماهر ديگر - « وين » ( مكويين )، « بريت » ( كوبرن )، « اورايلى » ( برانسن )، « چيكو » ( بوخهولتس )، « هرى لاك » ( دكستر ) و « لى » ( وون ) - برابر راهزنانى به سركردگى « كالورا » ( والاك )، دفاع از جمعى از دهقانان مكزيكى را به عهده مى گيرند...
«بن براداک» (هافمن) که تازه فارغ التحصيل شده است، هنوز براي آينده ي خود تصميم جدي نگرفته است. خيلي زود «خانم رابينسن» (بنکرافت)، همسر دوست پدرش، به او علاقه مند مي شود و سعي مي کند او را فریب دهد...
روزنامه نگارى به نام «مارچلو روبينى» ( ماسترويانى ) با نوشتن مطالب جنجالى و داستان رسوايى ها تأمين معاش مى كند. او در حالى كه جاه طلبى هاى ادبى نيز دارد در منجلاب جامعه ى فاسد رم گرفتار آمده و بى اعتنا به اصول اخلاقى مى كوشد تا خودش را پيدا كند.
«ادى فلسن» ( نيومن )، بيلياردباز جوان اما كاركشته، همراه ترتيب دهنده ى بازىهايش، «چارلى برنز» ( مكورميك )، به نيويورك میآيد تا با سلطان بيليارد، «مينسوتا فتز» ( گليسن )، به مبارزه بپردازد...