

مانجی یک شمشیرزن نامیراست که با زندگی ابدی نفرین شده و از مرگ هایی که توی این مدت زمان باعثشون شده خسته شده. اون به غیر از کشتن هیچ استعداد دیگه ای نداره برای همین یه نقشه میچینه که فراپذیریش رو برگردونه: باید ۱۰۰ انسان خبیث رو به ازای هر انسان خوبی که کشته، بکشه. جادوگری که این نفرین رو روی مانجی گذاشته با این نقشه موافقت میکنه و مانجی راهش رو برای کشتن هزار انسان خبیث شروع میکنه و...


میوکی شیروگانه که به خاطر این که بالاترین نمرات کشور رو داشته یه نابغه به حساب میاد، رئیس شورای دانش آموزی آکادمی شوچین میشه و در کنار معاون زیبا و ثروتمند، کاگویا شینومیا کار میکنه. دانش آموزای اطرافشون بهشون میگن که در کنار همدیگه به یه زوج رومانتیک خیلی خوب تبدیل میشن. با این حال، حقیقت اینه که بعد از این که مدت زیادی رو با هم گذروندن، واقعا به هم احساساتی پیدا کردن: ولی هیچکدومشون حاضر نمیشه اعتراف کنه. ولی چون پای غرورشون وسطه جفتشون هدفشون اینه که از زبون همدیگه احساساتشون رو بیرون بکشن. حالا مبارزه عاشقانه ـشون شروع میشه!


داستان : «کیتاهارا ایوری» پسری است که برای شروع دوره دانشجویی خود به شهر دریایی «ایزو» می رود؛ او که از روبرو شدن با زندگی جدید خود اشتیاق فراوانی دارد به این فکر است که در فروشگاه لوازم غواصی عموی خود که به نام Grand Blue (گرند بلو) شناخته می شود مشغول به کار شود. آنجا او دریایی پر از دلخوشی را می یابد، دخترانی زیبا را به چشم می بیند و همچنین مردانی که عاشق غواصی هستند و وقت خودشان را به نوشیدن انواع نوشیدنی ها می گذرانند ملاقات می کند. حال باید دید که ایوری می تواند زندگی دانشجویی دلخواهش را در این شهر دنبال کند یا خیر؟!


در سال ۱۹۷۳ ، جایی در ویتنام سربازی آمریکایی سر به دیوانگی می سپرد و همرزمان خود را با گلوله هایش به قتل میرساند. بعد از آن، تنها کلماتی که این فرد به زبان می آورد “Banana Fish/ماهی موزی” می باشد. ۱۲ سال می گذرد؛ پلیسان در نیویورک در حال انجام تحقیقات بر روی خودکشی هایی مرموز می باشند که مدرکی آنها را به سمت “آش لینکس” ، رهبر یک گروه خیابانی می کشاند. کسی که از قضا برادر آن فردی می باشد که در ویتنام دست به آن قتل عام سابق زده است.


اینویاشیکی خانواده داره، یه زن و دو تا بچه که هیچکدوم بهش اهمیتی نمیدن. وقتی میفهمه که فقط سه ماه دیگه زنده ست، متوجه میشه که جز سگش هیچکس براش ارزشی قائل نیست. چیزی از این نتیجه گیری نگذشته که توسط سقوط آدم فضایی ها کشته میشه. اونا دوباره به صورت یک ماشین میسازنش. حالا که دیگه انسان نیست زندگیش چه تغییری میکنه؟


پا به دنیایی پر از غارها و چاله هایی عظیم به نام Abyss می گذاریم؛ جایی که غارها مکان هایی اکتشاف نشده هستند، کسی از اینکه یک غار و یا چاله چقدر عمیق می باشد با خبر نیست و گفته می شود که در این غارها موجوداتی اسرار آمیز که برای انسان های امروزی ناشناخته اند زندگی می کنند. در طول نسل های گذران، ماجراجویان بسیاری پا به درون غارها گذاشته، سرگذشت های بسیاری شکل گرفته است و افرادی که شجاعت پا گذاشتن به این مکان ها را پیدا می کنند به نام “غار نوردها” شناخته می شوند. در شهر “اوسو” که در حاشیه منطقه Abyss قرار دارد، بچه ای یتیم به نام “ریکو” زندگی می کند که آرزو دارد همانند مادرش که زمانی غارنورد بوده پا به غارها بگذارد و پرده از راز این مکان های مرموز بردارد. روزی از روزها ریکو با پا گذاشتن به غاری با پسری مواجه می شود … پسری که ظاهراً یک ربات است و …


گاتسو از زمان تولد به دست یک گروه مزدور افتاد و با آنها بزرگ شد. او پس از اینکه برای دفاع از خود، محافظش را کُشت، مدت ها ناپدید شد. سالها بعد او با گریفیث و گروه هاوک مواجه می شود. گروه هاوک برای پادشاه میدلند میجنگد و پس از پیروزی جنگ صد ساله علیه چودا، آنها تبدیل به محافظان شخصی پادشاه می شوند و...


ساترو فوجینوما یک مانگاکای ۲۹ ساله است که بعد از شروع به کار کردنش تلاش می کند تا اسمی در کند. ولی این تنها دغدغه ساترو در زندگی اش نبود او یک قابلیت فراطبیعی خاص هم دارد که به اجبار به زمان قبل از وقوع یک حادثه فاجعه آمیز یا مرگ فرستاده می شود تا آنقدر زمان را تکرار کند که از حادثه جلوگیری شود. یک روز او درگیر حادثه ای می شود که برای او به عنوان قاتل پاپوش درست می کنند. ساترو برای نجات قربانی ( مقتول ) خودش را به گذشته می فرستد و به زمانی می رسد که در مدرسه ابتدایی بوده درست یک ماه قبل از ناپدید شدن همکلاسیش ، کایو هینازوکی. ساترو حالا باید کایو را پیدا کند و راز ناپدید شدنش را کشف کند.


مدرسه خصوصی هاچیمیتسو یک مدرسه دخترانه و معتبر شبانه روزی در خارج از شهر توکیو است اما با آغاز سال تحصیلی جدید در سیاست های مدرسه تجدید نظر می شود و به پسر ها اجازه ورود به مدرسه داده می شود. کیوشی فوجینو در اولین روزش در مدرسه هاچیمیتسو متوجه می شود که یکی از تنها ۵ پسری است که دراین مدرسه ثبت نام کرده اند. اما این مدرسه اون بهشتی که این ۵ پسر در فکر خود دارند نیست ...