یك افسر پلیس كهنه كار به اسم «ویل دورمر» (آل پاچینو)، که بطور تصادفی به همکارش شلیک کرده و باعث مرگ او شده است، برای تحقیق درباره قتل یك دختر نوجوان، به شهر كوچكی در آلاسكا فرستاده می شود. وی در زمانی به آلاسكا می رسد كه ۶ ماه از سال، ۲۴ ساعت هوا روشن است و او نمی تواند بخوابد و در حالیكه از بی خوابی عذاب می كشد وارد بازی روانی موش و گربه ای می شود كه فرد مظنون (رابین ویلیامز) بعد از كشته شدن همكارش برای او ترتیب می دهد.
یك افسر پلیس كهنه كار به اسم «ویل دورمر» (آل پاچینو)، که بطور تصادفی به همکارش شلیک کرده و باعث مرگ او شده است، برای تحقیق درباره قتل یك دختر نوجوان، به شهر كوچكی در آلاسكا فرستاده می شود. وی در زمانی به آلاسكا می رسد كه ۶ ماه از سال، ۲۴ ساعت هوا روشن است و او نمی تواند بخوابد و در حالیكه از بی خوابی عذاب می كشد وارد بازی روانی موش و گربه ای می شود كه فرد مظنون (رابین ویلیامز) بعد از كشته شدن همكارش برای او ترتیب می دهد.
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
عجیبه که آل پاچینو تونسته توی این فیلم مدام یه موتیف ثابت یعنی خواب آلودگی رو در لایه زیربنایی بازیش نگه داره و هر لحظه احساس دیگه ای رو روی این پایه زیرین بنا کنه. چون گرایش همیشگی آکتورز استودیویی ها به بازی در لحظه و تلاش برای واقعی جلوه دادن و دور از حالت های تمرین شده و قراردادی به نظر می رسه و همین موضوع باعث میشه اونها باروش استفاده از یه موتیف ثابت در طول بازی مخالف باشن...آل پاچینو تا آخر ماجرا یکسره خواب آلود و خماره و با چشم های نیمه باز به همه نگاه می کنه. طبیعیه که در طول فیلم موقعیت های زیادی مثل خشم، دلهره، تعقیب یا مشابه اونها پیش می آد و حفظ حالت خواب آلودگی و نگاه خمار، همزمان با هر یک از این موقعیت ها، شکل خاص و دشواری پیدا می کنه. یکی از این لحظه های خاص و دشوار در بازی پاچینو، صحنه ایه که اون بعد از قرار و مدار ضمنی با نویسندۀ قاتل به ادارۀ پلیس میره حس می کنه که انگار همه می دونن در مرگ همکارش مقصر بوده.....پلیس باتجربه، مثل متهمی که حتی از اشیاء توی دفتر پلیس هم هراس مبهمی داره به ماشین تحریرو پنکه نگاه می کنه و صدای حرکت و کارکردن این اشیا رو چند برابرِ اندازه های واقعی اش می شنوه. پاچینو، در عین اونکه ترس، سوء ظن، احساس گناه و تلاش برای عادی جلوه کردن رو همزمان و یکجا در حالت صورت و چشم هایش جاری میکنه، طوری آرام و موزون و با طمأنینه راه می ره و طوری از همان شکل دائمی خماری استفاده می کنه که ضمناً می شه گفت از بی خوابیِ مزمن به اون حال و وضع پر از تردید دچار شده. در واقع، پاچینو داره با تلفیق اون همه احساس های متضاد و متفاوت، نوسانات حسی و شهودی مورد علاقه اش رو به لحاظ سلیقۀ آکتورز استودیویی تأمین می کنه و از طرف دیگه با حفظ تداوم خواب آلودگی، نمونه ای درخشان و در عین حال ضروری از بازی بر پایۀ موتیف ثابت ارائه می ده.
سکانس رودر رویی ویلیامز با پاچینو تو کلانتری دیوانه کننه هست.
فقط بازی ال پاچینو دیدنی بود، از نظر من بدترین کار نولان بود. اما خب از خیلی فیلمای جنایی دیگه قشنگ تر بود
بدترین فیلم های نولان هم از بهترین های خیلی ها بهتره !! چه کرده این مرد در جوانی
دوستان حافظ یک دیوان با ارزش از غزلیات ناب داره...همه غزلهاش ناب هست...ولی چند غزل ناب تر... ولی حافظ حافظه.... همونطور که نولان همیشه نولانه...
بدون شک یکی از برترین فیلم های تاریخ. استاد نولان هیچ حرفی باقی نمیذاره
یه جمله کلیشه ای همه فیلمای نولان عالیندمثل این فیلمش
فیلم آنچنان قوی نبود کشش خیلی زیادی برام نداشت و کمی خسته کننده بود حتی در ژانر معمایی قرار نداشت.....اما بازی آل پاچینو بسیار خوب و طبیعی بود .
شاید چون اسم نولان پشت فیلمه توقع من هم بالا رفته بود