ژاپن، قرن يازدهم. يك هيزمشكن ( شيمورا )، يك راهب و يك مرد عامى، از باران به خرابه هاى دروازه ى راشومون پناه مى برند و راهب داستان محاكمه اى را كه شاهد بوده با سه روايت تعريف مى كند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
این فیلم یه دروغ بزرگه
با احترام به نظرات کاربران محترم ..
فیلمی بد ..
۰ از ۱۰ ..
راشومون ، تلاشی برای احیای ارزشهای انسان.
همواره در تعاریف نقد آورده شده است که نقدی صحیح است که به نقاط قوت و ضعف یک اثر اشاره کند. در این دیدگاه ( که بهتر است اسمش نقد گذاشته نشود ! ) جز نقاط قوت این اثر حرف دیگری به میان نخواهد آمد ! چرا که این فیلم تماما نقاط قوت است !
در این فیلم ، روایتهای مختلفی از داستان یک قتل بیان می شود که راست یا دروغ آن برای بیننده سوال می شود. اما هدف فیلم این نیست که راست یا دروغ بودن هر کدام از روایتها تشخیص داده شود بلکه هدف چیز فراتریست. نویسنده و کارگردان این اثر برای احیای ارزشهای انسانی به آب و آتش زده اند که این امر منجر به کلاسیک شدن این فیلم می شود. در هر روایت دروغی نهفته است به گونه ای که آن دروغ ، ضعف راوی داستان را می پوشاند. هر یک از راویان برای حفظ شان خود ، داستان را به گونه ای مختلف بیان می کنند . کل فیلم در جمله ای خلاصه می شود که حدودا سه بار تکرار می شود : انسان موجود ضعیفی است ، به قدری که به خودش هم دروغ می گوید
با این حساب ، فیلم از ابتدا تا حدود بیست دقیقه مانده به انتها ، به نوعی سیاهه نمایی می کند و دنیا را خالی از هر نوع خوبی و ارزش نشان می دهد به گونه ای که راهب ایمانش را نسبت به انسانها از دست می دهد. تعریفی که در این سیاهه نمایی از خوب بودن و ارزش بیان می شود به نوعی نسبی است ! یعنی انسان می تواند خوبی را به هر طریقی برای خود بسازد حتی با دروغ . اما در سکانسهای آخر ، بیننده شاهد خوبی مطلق خواهد بود نه نسبی ! تولد نوزاد و از خود گذشتگی مردی که حاضر شد آن نوزاد را به فرزندی بپذیرد در حالی که آه در بساط نداشت !
به راستی که انسان می تواند انتخاب کند : پست تر از حیوان یا والا تر از فرشته.
علیرضا
یک دروغ، یک شاهکار.
محتوایی شگفت انگیز اما فرمی که فوق العاده نیست و مغلوب محتوا شده است.
اما به هرحال این فیلم شاهکار دیگریست از استاد سینمای دنیا.
به امید روزی که کل انسان های دنیا معنای واقعی کلمه انسانیت رو درک کنند.
بزرگنمایی اثرات سینمایی توسط مدغیان مثلا نکته سنج رو میشه بوضوح در این سایت دید.
شاید تو زمان خودش فیلمی بسیار سطح بالا باشه ولی برای مخاطب در سال ۲۰۱۶ حداقل جذابیت رو داره. دیگه از صحنه های مبارزه بچگانش بگذریم....
دوستان فیلم با کتاب فرق داره و صرفا معنی و مفهوم واسش کافی نیست.
در کل فیلم خوبیه با مفاهیم خوب ولی نه جوری که عزیزان مدعی ازش یاد کردن.
راشامون فیلم بزرگی است
در راشومون جهان فیلم جهانیست که در آن معنویت و انسانیت و ارزشهای انسانی مفقود شده است. آسمانی که گویی در حال گریستن است و انسانهایی که عوامل مختلفی از جمله فقر باعث به وجود آمدن کفر (بخوانید کفر معنوی) در آنها شده و نتیجه ی چنین کفریدنیایی سراسر غوطه ور شده در گناه است. در چنین شرایطیست که راهبی به همراه یک هیزم شکن در معبدی به نام راشومون نشسته اند و متحیرانه در حال تفکر درباره ی واقعه ای مخوف هستند که با پیوستن رهگذری (که در انتها معلوم می شود دزد است) به آنها بحثی درباره ی واقعه در می گیرد. اصل واقعه معلوم است اما چرایی و چگونگی واقعه شدیدا در ابهام است. قتلی مخوف و وحشیانه رخ داده اما علت و مسببین شناسایی نشده اند. سه داستان متضاد (و تا حدودی متناقض) درباره ی این قتل بیان می شود که هیچکدامشان صحت ندارند. داستان چهارمی نیز گفته می شود که مشخص می شود آن نیز غلط است و بدون اینکه چرایی و چگونگی واقعه مشخص شود فیلم پایان پیدا می کند. اما آیا تمام راشومون این است؟
این فیلم یک قصه ی اصلی دو خطی دارد به همراه خرده قصه هایی که به صورت زیرپوستی در جهت شخصیت پردازی شخصیت های مکمل گفته می شوند. در راشومون تقریبا شخصیت محوری یا قهرمان مرکزی که یک تنه ماجرا را به پیش ببرد نداریم اما شش شخصیت مکمل داریم که هر کدام به صورتی جزئی شخصیت پردازی می شوند. هیزم شکنی که در بهت و حیرت و ناباوری عمیقی فرو رفته و ظاهرا متحیر از قتلیست که اتفاق افتاده. راهبی که او نیز مانند هیزم شکن متحیر است و در عین حال امید و ایمانش به انسان ها (بخوانید انسانیت انسان ها) و باورش به دنیا (بخوانید دنیای مورد آرزو و مطلوبش) را در حال از دست رفتن می بیند. رهگذری که باور به دنیای مالامال از گناه را به راحتی در خود هضم کرده و بی تفاوت به هر آنچه که در اطرافش می گذرد است (زیرا خود نیز در این دنیای سیاه غرق شده و به نوعی یکی از شکل دهندگان این دنیاست). به غیر از این سه شخصیت مکمل (هیزم شکن و راهب و رهگذر) سه شخصیت مکمل دیگر داریم که اگرچه کمتر شخصیت پردازی شده اند (به نسبت هیزم شکن و راهب و رهگذر) اما به واسطه ی داستانهایی که درباره ی ماجرای قتل تعریف می کنند می توان دریافت که دقیق شخصیت پردازی شده اند. آن سه شخصیت مکمل یک راهزن و یک سامورایی به همراه همسرش هستند که در این میان سامورایی به قتل رسیده اما قاتل و چرایی و چگونگی قتل مشخص نیست. اما مگر قرار بوده در راشومون معمای یک قتل حل شود؟
داستانهای راهزن و همسر سامورایی و روح سامورایی همگی دروغند و حتی داستانی که هیزم شکن هم می گوید دروغ است اما تفاوتهایی وجود دارد. در داستانهای راهزن و همسر سامورایی و روح سامورایی هر کدامشان مسئولیت قتل را به عهده می گیرند اما در عین حال خودشان را نیز توجیه (بخوانید تبرئه) می کنند. راهزن اعتراف به قتل می کند اما تاکید می کند که قصد کشتن سامورایی را نداشته و بخاطر اصرار عشقش (همسر سامورایی) او را کشته. همسر سامورایی نیز خود را قاتل شوهرش دانسته اما علتش را نگاه سرد و نفرت انگیز و عتاب آمیز شوهرش دانسته (که حتی می خواسته به دست شوهرش کشته شود اما شوهرش همچنان به آن نگاه سنگین و عتاب آمیز ادامه داده) و سرانجام برای خلاص شدن از شر آن نگاه عذاب آور مجبور به قتل شوهرش شده. روح سامورایی که از قول سامورایی مقتول سخن می گوید نیز مسئولیت قتل را می پذیرد و علت را سنگینی خیانت همسرش می داند. سنگینی که منجر به خودکشی شده. می دانیم که هر سه داستان دروغ است و همچنین داستان هیزم شکن نیز دروغ است اما در داستان هیزم شکن می بینیم که او برخلاف راهزن و همسر سامورایی و روح سامورایی به دنبال تبرئه کردن خود نیست (با آنکه گناهی مرتکب نشده) بلکه با داستانی که تعریف می کند سعی دارد آبروی خود را به خطر انداخته تا مانع از شکافته شدن بیشتر ابعاد جنایت اتفاق افتاده شود. درست است که چرایی و چگونگی واقعه را نمی دانیم اما آنچه که می دانیم این است که جنایتی فجیع اتفاق افتاده است. آری آنچه اتفاق افتاده جنایتی عظیم است. آنقدر عظیم و مخوف که بهتر است همچنان مبهم بماند تا بیش از این انسانیت زیر سئوال نرود. در واقع راشومون در مذمت این جنایتاین قتل را تنها قتل یک انسان نمی داند بلکه قتل انسانیت می داند و هیزم شکن برای جلوگیری از افشای هر چه بیشتر انسانیت از دست رفته حاضر است خود و آبروی خود را قربانی کند. در داستانی که هیزم شکن تعریف می کند انگار سعی دارد برای هر سه ضلع ماجرای قتل (راهزن و سامورایی و همسرش) آبرو بخرد (در داستان تعریف شده توسط هیزم شکنراهزن و سامورایی و همسرش هر سه هراسان از جنایتند و وقتی سامورایی کشته می شود همسر سامورایی جیغ کشیده (گویی نمی خواسته قتل انجام شود) و راهزن با بهت عقب عقب می رود (گویی از عمل خود نادم است) ). داستان هیزم شکن اگرچه دروغ است اما او این دروغ را می گوید تا همچنان امید به انسانیت را زنده نگه دارد. وقتی رهگذر که قصد دزدیدن بچه ی درون معبد را دارد به هیزم شکن تهمت میزند هیزم شکن سکوت می کند تا داستان دروغش (دروغی که عامدانه گفت تا امید به انسانیت زنده نگه داشته شود) برملا نشود. او حاضر است با وجود داشتن شش بچهمسئولیت بچه ی گمشده درون معبد را (که توسط پدر و مادرش رها شده) بر عهده گیرد. او حاضر است آبروی خود را فدا کند تا مرگ انسانیت رسما اعلام نشود و در پایان فیلم هیزم شکن امید و ایمان به انسانیت انسانها و باور به دنیای مطلوب و مورد آرزو را که در دل راهب به تدریج در حال از دست رفتن بود به او باز می گرداند.
اگر راشومون را به عنوان یک فیلم معمایی در نظر بگیریم می توانیم نتیجه بگیریم که فیلم قدرتش را از ابهامش می گیرد اما این برداشت درست نیست. واقعیت این است که راشومون به هیچ عنوان فیلمی معمایی نیست. اصلا و ابدا قرار نیست معمای قتل حل شود. درست است که حقیقت مساله ثابتی نیست و مفقود شده و نتیجه ی آن ابهام است اما این جهان فیلم نیست که مبهم است بلکه ابهام بخش لاینفکی از درون مایه ی جهان فیلم است. ابهامی که از مفقود شدن حقیقت می آید و حقیقت مفقود شده نتیجه ی مدفون شدن صداقت است. جهان فیلم به شدت سیاه است (دیالوگهای ابتدای فیلم را به یاد بیاورید) اما در پایان فیلم امید حاصل می شود. در واقعا می توان راشومون را به لحاظ مضمون و محتوا علیرغم جهان سیاهش فیلمی به شدت انسانی دانست. انسانیتی که از درون سنگلاخ روییده و آسمانی به شدت گریان از زوال انسانیت که به شادمانی رویش مجدد نهال انسانیت لبخند میزند.
سوای فیلمنامه ی شاهکار کوروساوا که دیالوگ هایی به شدت ماندگار دارد راشومون موسیقی متن بجا و فوق العاده ایی نیز دارد. ضمن اینکه باید بی انصاف باشیم اگر از کارگردانی فوق العاده ی کوروساوا هیچ نگوییم. علاوه بر تضاد رنگی تصاویر (به علت سیاه و سفید بودن فیلم) تقریبا هیچ تصویر همراه با نماد و استعاره ای نیست که مهمان قاب دوربین کوروساوا نباشد. حرکت دوربین کوروساوا گاه آرام و متین است و گاه بی قرار. دوربینی که بدینوسیله هم تعلیق می آفریند و هم اضطراب و هم ابهام و هم تفکر. صحنه های مبارزه ی راهزن و سامورایی تنها نمونه ای است از این دوربین شاهکار. بازی بازیگران نیز تحت رهبری کوروساوا فوق العاده است مخصوصا بازی توشیرو میفونه. دیگر از یک فیلم شاهکار چه می خواهید؟
از نکات جالب توجه دیگر در داستان ، نقش راوی اول شخص در روایت های مختلف است. و فیلم چه زیبا با روایت هر فرد ، تغییر فضا میدهد و بیننده گویی واقعا داستان را از دید راویش میبیند. این مساله به خصوص در روایت روح مرد به اوج میرسد . همینطور ایده ی جالب دروغگو بودن راوی اول شخص و چون روایت داستان ها به صورت فلاش بک و تصویری است کمی بیننده را سردرگم میکند. چرا که بیننده آنچه را که میبیند ، باور میکند. او جنگل و ماجرا را میبیند و به نظرش واقعی و حقیقت می آید ، اما اینگونه نیست . پس با شوکه شدن و گیج شدن داستان را ادامه میدهد. که البته تغییر فضای یاد شده هم مزید بر علت است.
فرای داستان کاملا مدرن و عالی فیلم که بخش عمده ی آن را کوروساوا و هاشیموتو در فیلمنامه خلق کرده اند ، راشامون از نظر تکنیکی هم در سطحی عالی قرار گرفته است.
این فیلم از نظر تکنیک های استفاده شده در آن ، مرزی بین سینمای کلاسیک و مدرن است. تدوین فیلم غالبا از اصول کلاسیک تبعیت میکند. فرم فلاش بک ها و بازگشت ها در تدوین کاملا کلاسیک هستند . همینطور در سکانسها ایده ی کل به جزء که اصول کلاسیک سینماست به کلی رعایت شده است.
اما در فرم تصویری ، غالبا اصول سینمای مدرن به کار رفته است. تصاویر مبتنی بر فضاهای خالی در قاب . و نقش پس زمینه و پیش زمینه در قاب ها ، از اصول یاد شده هستند.
نکته ی بسیار تحسین برانگیز در دکوپاژ فیلم ، تاکید تصاویر بر یک ایده ی سه گانه است. در واقع بیشتر شاتهای فیلم ، که بسیار دقیق و حساب شده گرفته شده اند ، دارای سه نقطه ی دید هستند. که عمدتا این سه نقطه سه شخصیت میباشند. این ایده ی سه گانه در داستان هم حضور دارد. سه فضا یعنی معبد ، جنگل ، دادگاه وجود دارد که در هر یک سه شخصیت حاضر است. و غالبا هر سه شخص در تصاویر مربوط به هرکدام دیده میشوند. این مساله به خصوص در دادگاه به اوج خود میرسد و در کنار هر راوی ماجرا ، ما راهب و هیزم شکن را نیز در پس زمینه مشاهده می کنیم تا ایده ی مثلثی تکمیل گردد. و حتی سه روایت از قتل ، تشکیل دادگاه در سه روز بعد از حادثه هم ( هرچند چندان در داستان اهمیت ندارند ) در جهت همین ایده پیش می روند و این تنها دقت فیلم نامه را میرساند.
۱۰/۱۰
هیچوقت فکر نمیکردم تو یه فیلم سیاه سفید شاهد داستانی باشم که از نسبی بودن اخلاق و واقعیت حرف میزنه و اخلاقیات رو از جنسیت فراتر برده و به ماهیت انسان مربوط میکنه. فیلم با وجود کندی روایت برای من انگار ده دقیقه طول کشید و این اعجاز کوروساواست. این جور وقتا ترجیح میدم مدتی فیلم نبینم تا اون تب و تاب درونی که به ندرت دست میده با دور شدن از فضای فیلم فروکش نکنه. اگر به زندگی بعد مرگ معتقد بودم امشب شمعی برای روح کوروساوا روشن میکردم!
سوال من اینه: کسی که راشومون رو ندیده پس چی دیده؟!
ضعیف ترین فیلم کوروساوا.(با احترام به نظر دوستان)