" اوتو کلر " ( هاسه ) ، مهاجرى آلمانى و خادم کلیساى در کبک کانادا ، یک وکیل را که هنگام دزدى خانه اش او را دیده است مى کشد ، اما چون براى شناخته نشدن لباس کشیشى به تن داشته ، سوءظنها متوجه "پدر مایکل ویلیام لوگان " ( کلیفت ) مى شود .
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
حقیقتاً هیچکاک سلطان کارگردانیست
بیش از اندازه این فیلم بی نظیر است
فقط و فقط هیچکاک می تواند از آن قتل ساده با انگیزه ی ساده چنین فیلم عمیق، پیچیده و انسانی بیافریند و به اعتقاد شخص بنده هیچ فیلمسازی به اندازه ی هیچکاک بر هنر سینما چیره نبود و هیچ فیلمسازی به اندازه او نمی توانست موضوعات عمیق روانشناسانه و نظری را به هنر سینما سخن گفتن یاد دهد یعنی ایشان به درستی می دانستند که مدیوم سینما چگونه می تواند مفاهیم عمیق انسانی را به تصویر بکشد.
فیلمسازی که روشنفکر نبود اما از تمام روشنفکران، سینما را بهتر می دانست و از تمامشان پیچیده تر بود.
این فیلم را ببینید تا هیچکاک نشان دهد که چطور می تواند از یک جسد یک داستان پیچیده بسازد و چگونه با یک جسد تمام شخصیت های فیلم را در چندین لایه به هم پیوند زند و تمام لایه های درونیه، تمام شخصیت هایش را عیان می کند و آن ها را وادار می کند که رازهایشان را بر ملا کنند و تمامشان را مجازات می کند اما به انحاء مختلف...
فروید گفته بود که شما هیچگاه نمی توانید، درون(ناخودآگاه)خودتان را پنهان کنید چرا که آن بلأخره شما را وادار می کند که با آن مواجه شوید و تعادل آن را حفظ کنید. در واقع در روانشناسی فروید بایستی امر خودآگاه، قدرت متعادل کردن بقیه ی عوامل روانی را به عهده بگیرد و در سینمای هیچکاک این عموماً پلیس است که نقش خودآگاه را بازی می کند و شما را وادار می کند که به زبان لاکانی با امرواقعی(یا در فروید با ناخودآگاه) خود روبرو شوید پس پلیس در لایه میانی قرار دارد اما محرک لایه بالاتر یعنی ناخودآگاه است تا خودش را تسلیم کند.
در این فیلم آن جسد به این امر کمک می کند که شخصیت ها به گناهان پس زده ی خود اعتراف کنند و هیچ رازی را باقی نگذارند و نسبت پیچیده ای در چندین سطح ایجاد می شود. چرا که در واقع کلر کاری را کرده است که همه چیز را هم برای روث و هم برای لوگان ساده تر کرده است(یادتان باشد روث به لوگان می گوید ما حالا دیگر آزادیم) اما هیچکاک این سادگی را بدجوری پیچیده می کند. یعنی گناه قتل به گردن لوگان می افتد که در یک سطح بالاتر او واقعاً گناهکار است و با رسوایی که در دادگاه رخ می دهد جزای خود را می بیند و همچنین روث.اما در عین حال گناهکاریست که بی گناه است چرا که در لایه دیگری او قتل را انجام نداده است پس هیچکاک قاتل واقعی را هم مجازات می کند. همچنین خود مقتول گناهکار است پس مردن او در فیلم بی حساب نیست.
در واقع از زمانی که شخصیت روث و لوگان خود را تخلیه می کنند هیچکاک دروازه ی یک لایه از فیلمش را می بندد( و همینجا بگوییم که هیچکاک شغل شخصیت لوگان را به خوبی انتخاب کرده است چون یک کشیش تنها گزینه ای است که به این داستان اجازه می داد وارد چند لایه شود).پس بعد از بستن آن به سرعت لایه ی روی فیلم خود را دوباره از سر می گیرد و کلر را به دام می اندازد از طریق فروپاشی اخلاقی همسرش.
پس هیچکاک به ما یاد می دهد که چطور می توانید در سینما فیلم روانشناسانه جدی بسازید یعنی باید بتوانید شخصیت خلق کنید و نسبت های پیچیده خلق کنید و همچنین فیلمتان در چندین لایه حرکت دهید که کار هر کسی نیست و فقط خودش می تونست این کار را انجام بده.
مسعود فراستي که به بيشتر فيلم‌ها صفر داده به اين فيلم ۳ داده.
فیلم من اعتراف میکنم (یکی از تاثیرگذارترین فیلم ها بر فیلمسازان موج نوی فرانسه) با کارگردانی آلفرد هیچکاک بر اساس نمایشنامه ای فرانسوی (نوشته پل انتلم در سال ۱۹۰۱) پس از بازنویسی و تغییر بخشهایی از داستان اصلی توسط ۱۲ نویسنده مختلف طی یک دوره ۸ ساله (که از این جهت، این فیلم دارای طولانی ترین زمان پیش تولید بین تمام فیلم های هیچکاک است) توسط کمپانی براداران وارنر در شهر کبک (کانادا) ساخته و در سال ۱۹۵۳ (علیرغم ممنوعیت اکران در برخی کشورها از جمله ایرلند به دلیل موضوعی که فیلم به آن می پرداخت و همینطور نقش کلیسا و کشیش و ... در آن) اکران عمومی شد.
آلفرد هیچکاک برای ایفای نقش اصلی قصد داشت ازJames Stewart استفاده کند ولی در نهایت آن را به Cary Grant پیشنهاد داد که او بازی دراین نقش را قبول نکرد و بعد از آن تصمیم گرفت از Laurence Olivier استفاده کند ولی این بار برادران وارنر این پیشنهاد را رد کردند و در نهایت علیرغم میل هیچکاک این نقش به Montgomery Clift رسید.
آلفرد هیچکاک برای این فیلم نامزد دریافت جایزه بزرگ (Grand Prix) از فستیوال فیلم کن شد.
یه شاهکار دیگه از استاد هیچکاک ... دین این فیلم بر همه مسلمین جهان واجب میگردد ))
قتل توی فیلمای هیچکاک هیچ موقع صرفا ماجرای بین قاتل و مقتول نیست بلکه همیشه به نفر سومی ارجاع میده. به خاطر این شخص سومه که قاتل مرتکب جنایت میشه. به همین دلیله که شخص سوم خودش رو در جایگاه گناهکار پیدا می کنه هرچند که درباره نحوه درگیری خودش در ماجرا چیزی نمی دونه... توی سه فیلم طناب، بیگانگان در ترن و همین فیلم من اعتراف می کنم، این تم انتقال گناه خیلی بارز و آشکاره. قاتل انتظار داره در برابر عمل خودش چیزی از شخص سوم دریافت کنه... انتظاری که قاتل توی این فیلم از نفر سوم داره سکوت در دادگاهه. اما توی این فیلم برخلاف دو فیلم قبلی کشیش یا همان پدر لوگان از همون ابتدا خودش رو به عنوان مخاطب عمل قتل بازمی شناسه و مثلن برخوردی مثل جیمز استوارت در پایان فیلم طناب نمی کنه. چرا؟ به دلیل اینکه موقعیت کشیش شنونده اعترافه... هیچکاک از طریق ایجاد مجموعه ای از شباهت ها بین رنج پدر لوگان و طریقت صلیب، تم انتقال گناه رو مستقیما به مسیحیت ربط میده. و همونطور که می دونیم عیسی مسیح هم برطبق آیین مسیحیت تقصیر گناهکاران رو به گردن گرفت و تاوان اون رو پرداخت....
FILMI BE YAD MANDANI AZ AGHAYE MONTGOMERY CLIFT VA ALFRED HITCHCOCK KE HATMAN AZ DIDANESH LAZAT MIBARIN
چقدر دنبال این فیلم بودم...
میتوان گفت این فیلم مقدمه ای بر فیلم مرد عوضی است